يکشنبه ۲۷ آبان
|
دفاتر شعر مهدی شفیعی(مسیح)
آخرین اشعار ناب مهدی شفیعی(مسیح)
|
بابامم حافظه ش توی جنگ گم شده
هنوز تو خیال پشت رگبارشه
اگه ترکشا تو سرش راه برن
رگای سرش ممکنه پاره شه
حالش خیلی بد میشه بعضی شبا
شبایی که واسش اتاق سنگره
شب حمله هم باشه دیدم چطور
که با گریه از خواب یهو می پره
یه وقتایی میخواد خودش داوطلب
یه راه توی میدون مین وا کنه
میون یه گردان که قیچی شدن
چشای رفیقش رو پیدا کنه
صدای یه جنگنده تو گوششه
یه وقتا به من میگه سنگر بگیر
چقد غصه داره که دوستاش همه
شهیدن ولی اون یه عمره اسیر
گاهی روی یک نقطه زوم می کنه
با گریه صدا میزنه حاج حسن
جلو چششم اروند و پاتک بعثیا
یه مشت بچه غواص که بی سنگرن
همه زندگیش عکسای جبهشه
باید قبل خوابش نگاشون کنه
هوای رفیقاشو که می کنه
باید دونه دونه صداشون کنه
بابام حافظه ش توی جنگ گم شده
یه آرپیجی انگار هنوز دسته شه
گاهی این قدر خود زنی می کنه
تا دیگه خودش از خودش خسته شه
گاهی میره بیرون همش مادرم
تا برگرده دلشوره داره براش
تو گلزار شهر میشه پیداش کنی
توی پاتوقش پیش هم سنگراش
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بابامم حافظه ش توی جنگ گم شده
هنوز تو خیال پشت رگبارشه
اگه ترکشا تو سرش راه برن
رگای سرش ممکنه پاره شه
تلخ اما بسیارزیبا بود