جمعه ۲ آذر
پس کوچه گردی... شعری از محمد رضا نشایی مقدم
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۴ تير ۱۳۹۵ ۱۳:۴۲ شماره ثبت ۴۸۶۲۰
بازدید : ۳۷۴ | نظرات : ۷
|
دفاتر شعر محمد رضا نشایی مقدم
آخرین اشعار ناب محمد رضا نشایی مقدم
|
خسته از شب هاي بي دردي
نا مرادي،بي خودي،پس کوچه گردي
خود خوري،ناهم زباني با دو لشگر هم زبان از مرد واز نامرد
آن سبک مغزان پي در پي، کمي بي درد
آن سيه رويان نامفهوم بي پندار
آن سواران بر سمند روزگاري بس سبک کردار
هر چه مي گويي نمي فهمند...
هر چه مي بيني نمي بينند...
هر چه انسان مي شوي ناچار از پستي بلندي هاي اين آماس بي وجدان،
اين دو لشگر بست برصحن تماشاگر نماهايي مقدس
چشم بر تقدير محتوم ارادتمندي ِ بي فکرو بي بنيان
تکيه بر بادند و هرگز خود حديث نفسشان را بر نمي تابند.
هر چه انسان مي شوي، ايشان فقط خوابند.
آن طرف تر دشنه اي بر قلب پاک پهلواني سخت مي تازد
دست خام نوجواني خام تر از مغز يک خودکار
در کنار دفتر تقدير يک انسان
مي نويسد :مرگ!
پهلواني رنگ مي بازد.
آن طرف تر لاي ناني پيچ ِ کاغذ خورده
هاشوري سيه از بازتاب فقر يک کودک
بازتاب فقر يک کودک
مي شود تنها به دست کودکي ديگر
رهسپار مرگ
همسفر با آب جوي آن نان
مي رود تا انتهاي حيرت چشمان خيس کودکِ حيران...
حال ديگر او فقط يک گل فروش سخت کوشا نيست
پشت تقديرش در نه سالگي اين را رقم کردند: يک قاتل!!
قاتلي نه ساله با صد سال ديگر عمر بي حاصل.
خسته ام، اين نامرادي ها که من دارم
يا از اين ناهم زباني ها...
هر چه انسان مي شوم من، بيشتر مي فهمم اين پندار
مي دهد هر لحظه آزارم.
اين دو لشگر، چون همه بدفهم
جاي اين که باز دايم بگذرند از کوه هاي سخت،
پاي سختي هاي آن آرام مي گيرند.
گويي اين نا مردمي جامي است
کز لب آن کام مي گيرند.
من به اين فرصت نمي خواهم بينديشم...
من به اين باور رسيدم هيچ کس..
هيچ کس قادر به تصحيح ورق هاي کژ نا مردمي ها نيست...
هيچ انسانی پي ارفاق قدري مهرباني بيش از اين ها نيست...
هيچ مردي دشنه را در رنگ خون مهربانان ِ زمين باور نمي دارد...
هيچ،هيچ اين جا پشيزي قيمت وجدان انسان نيست.
قيمت مقطوع خون ما و من بي چانه، پيدا نيست...
تا همه نامردها در اين زمان مَردند؛
عاقلان ديگر پي ِ خوشبختي انسان نمي گردند.
4/5/1390- ساری
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بیمایی بسیار زیبا و خوش آهنگ
مبین مشکلات جامعه