يکشنبه ۴ آذر
ساعت کوکی شعری از فریدونی
از دفتر زبان کلمات نوع شعر افراغ اندیشه
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۴ تير ۱۳۹۵ ۰۱:۱۰ شماره ثبت ۴۸۴۱۸
بازدید : ۵۸۳ | نظرات : ۱۱
|
|
کاش ساعت کوکی ام از کار نمی افتاد
لحظه های با تو بودنم از پای نمی افتاد
کاش تکرار در این حادثه اثر میکرد
تکه پاره های دلم را از جای جایِ شهر جمع میکرد
آنکه نمیداند صدایش از همه بلندتر است
آسمان اما میداند و کر است
کاش ساعت کوکی ام از کار نمی افتاد
خواب دیگر رویا نمی آورد برایم
کابوس هایم نمی روند از یاد
کاش تکرار در این حادثه اثر میکرد
و گمشده پیکر سنگی ام را
جای خالی ماندش در پارک شهرم را
تکه پاره های تنت را
از لای جملات خالی از خالصی
از روزنامه های ....
حق با توست این شهر
دغدغه هایش تمامی ندارد
ساعت کوکی ام،
لحظه های با تو بودنم اما آن را
می دانست.
م.فریدونی
ساعت کوکی
|
|
نقدها و نظرات
|
ممنون | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زیبا بود