همه خواب می بینیم ، زیبا و گاه وحشت ناک ، شگفت انگیز و غیر واقعی ...
و من در خواب ، حاکمی شدم قدرتمند و ...
............................................................................
پریشب بود خوابم را چه زیبا من سحر کردم
چه خوابِ حکمت آموزی که آنرا من ز بَرکردم
به یکباره ،خودم را در لباس حاکمی دیدم
و جمع ِ شاعران ِ نُخبه را یکجا ، خبر کردم
ز یکسو حافظ و فردوسی و خیام و مولانا
دگر سو هم ،به با با طاهر عریان نظر کردم
چنان ژولیده و عریان و غمگین بودُ افسرده
که من هم چون رعایا ، آشکارا دیده، تَر کردم
وزیران را بفرمودم که خلعت بهر ِاو ، آرند
تفـَقـّد کردم و همیان ِ او را ، پُـر ، زِ ، زَر کردم
و شعر ِمرگ ِ "پروین" را بروز ِ پُرسهء "سیمین"
به سنگ قبر او حکّ کردم و رو،بَـر،قَمر کردم
به آرامی قمر را پیش ِخود خواندم وَ فرمودم
بخواند،چون گذشته، اَمر بَر،"مرغ ِسحر"کردم
چو نوشروان کشیدم من یکی زنجیر در ایوان
و عدل و داد را، در کشورم، گسترده تر کردم
به خود گفتم چه کم از امپراتوران ِ چین دارم
و دیوار ِ عظیمی را به نامم ، مستقر کردم
تزارِ روس را بر لغوِ پیمانِ گلستان امر فرمودم
و سهم ِ آب را ، افزون ، به دریای خزر کردم
نمیدانم چه شد حالم که یکباره هوس کردم
خورانم قهوه ای برخائنان ُیاد از عهدِ قجر کردم
برای عبرت ِ مردم شبیه ِ فرخی ، من هم
لبانی دوختم ، فرزانگان را ، دَر به دَر کردم
از این فرمانروایی ،دستها بر سینه ، آهسته
شدم بی رحم و دنیا را بدستم شعله وَر کردم
چه رمزی دارد این قدرت که سازد، طُرفتاّلعینی
من ِ دلرحم را آنسان ،که با نوع ِ بشر کردم
به بیداری چنان از ظلمِ خود شرمنده گردیدم
که صد ها بار ،عفو ِخود ،طلب از دادگر کردم
.............................................................................
اصفهان - تابستان 95
که صد ها بار ،عفو ِخود ،طلب از دادگر کردم
درود استادخوبم
خیلی زیبا وحکیمانه بود
احسنت