دوشنبه ۲۸ آبان
|
دفاتر شعر باقر رمزی ( باصر )
آخرین اشعار ناب باقر رمزی ( باصر )
|
چنگ
چشمانت بوی ستاره می دهند
یادم می آید که دیروز
مژگانت مرا نوازش می داد .
من دیشب را با ترانه کولی و
چای نبات حافظ
گذرانده ام
و در گوشه ای از ویرانه ام
تنبورها دفها را پاره پاره می کردند ،
و در کمینگاه چنگ
سه تارها را می بریدند و بوی
تیغ بنگ ، مرا به خلسه
رویا برده بود و تو
کماکان با آواز درد و فریادِ
درون خویش ،
مرا صلا می دادی
ای تکیه گاه نشئه
ای خاکستر تمدن
مرا با تو کاری نیست
من متعهدم ، که چون تو
به زخم زحمتکشان
مرفین تزریق نکنم .
من می توانم
در هر سحرگاه
از فریاد درونم
شبنم بسازم و در بین
غنچه های تاول زدۀ شقایق
قطره تقسیم کنم .
باقر رمزی باصر
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
در هر سحرگاه
از فریاد درونم
شبنم بسازم و در بین
غنچه های تاول زدۀ شقایق
قطره تقسیم کنم .