پنجشنبه ۲۹ آذر
پیاده روی به سبک یلدا شعری از یلدا بانو
از دفتر خط پایان نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ جمعه ۷ خرداد ۱۳۹۵ ۲۱:۵۷ شماره ثبت ۴۷۳۲۴
بازدید : ۳۴۵ | نظرات : ۴۹
|
آخرین اشعار ناب یلدا بانو
|
پیاده روی به سبک یلدا...!
بعد چند روز حبس در یک سلول انفرادی و کلنجار رفتن با همبندان بی جان محکوم به اسارت در اتاقکی چهارگوش,به خود کمی آزادی مشروط دادم...
حس کردم شاید قدری هوای تازه نیاز است...بال پرواز نداشتم اما عجیب هوای پریدن بود.آسمان مثل همیشه نبود...کمی آبی تر,لطیف تر..
و من آماده برای شکستن نظم روزمرگی های کسل کننده ام...
سبک بودم مانند برگ و بی تاب و بی قراااار...
قبل از پیوستن به بالین خیابان و هم آغوشی با سنگفرش های نامیزان پیاده رو,دسته کلید زوار در رفته بد آهنگ را برداشتم...نیچه را نیز, هم پای خود در دست به بیرون زدم تا در اندک زمان برگشتن سری به کتابخانه دوست داشتنی ام بزنم...!
هرچه بودم مست بودم و مست...نسیم مرا با عریانی کوچه پیوند می داد و بلور آفتاب نم نمک در جوی آب روان,به رقصیدن مشغول بود.یکی می نواخت و دیگری می رقصید.
ناخودآگاه تبسمی بر لبانم نقش می بست. احساسی سرشار از لذتی عجیب...دوست داشتم همه چیز را بغل کنم,و دیوانه وار فریاد بزنم:
"ای خورشید سرکش،امروز آبی گسترده ات را کمی دیر تر ترک کن....ای عابران به صف شده ی ناکوک...ای درختان دور یا کمی نزدیک و ای خیابان تا حدودی شیک...با زمان کمی ستیز کنید...من درگریزم از تکرار ها"
همچنان با چهره ای برتافته از سرخوشی و چون پروانه ای سبک خیز و سبک بال,به کتابخانه رسیدم.
ناگه چشمانم زنجیر شد در نیمکتی آغشته به خاطراتی که میراث گذشته ای یدک کشیده از او بود.
و ورق خورد تمام پیاده روی های دونفره مان...
با خود گفتم:"کاش همین حالا غروب شود...!!!"
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
چه خوب شد این گونه نوشتید که ما متوجه بشیم گزینه نثر در بخش نوع اشعار و برچسب هایمان کم داریم که هم اکنون اضافه نمودیم درودی دیگر بر شما و قلم پر احساستان موفقیت شما ارزوی قلبی ماست دوستان و اساتید در سایت چنانچه همدلی نمائید برایتان کم نمی گذارند