حیوان باش

حضرت دوست مدت زمانی بود که به علامت چاکری و شاگری زیر اشعار شما و باقی عزیزان مثل همیشه حضور نداشتم و واقعا از قلب مشتاق دیدار و اعلان خادمی خود نسبت به شما گرانقدر عزیز و باقی سرورانم بودم سروده زیبایتان هم جای تعریف من شاگرد را ندارد الا بگویم می اموزم از محضرتان

همه اینجا کوکند

جز تو ای ناخوانده

آخ

آدم

آدم

تو که با آه ستاره مستی

یک کمی حیوان باش..


دروددددددددددد
بسیاررررررررررتاثیرگذاروعمیق وزیبا
احسنت استادخوبم

درود گرامی
جالب و زیباست

و چقدر مبهوت است

راضی ناز نگاه آهو

به شقایق که امشب

سرخ تر میرقصد...........این بند شعرتو ن و خیلی دوست داشتم ...با سلام وارادت استادگرامی.آموختم

سمفونی هستی بر اساس ملودی کهکشانها و با حضور و هنرنمایی تمامی مخلوقات و البته به رهبری خالق... خوش می نوازد
اما در این میان یکی ساز ناکوک و نوازنده ناهمراه وجود دارد که با جریان کلی این اثر موسیقایی همراه نیست و گاهی ...و بیشتر از گاهی... ساز مخالف و نت خارج می زند.
گیاهان و حیوانات همه بدون استثنا همان کاری را انجام می دهند که باید... و بر اساس و بر پایه همان اصولی قدم بر می دارند که خالق برایشان ترسیم و تنظیم کرده. تنها این انسان عاصی و نافرمان است که آنی که باید باشد نیست.
تمام تلاش پیامبران و بزرگان دین هم همین بوده که به انسان بگویند : \" آن باش که باید و آنی باش که به خاطرش آفریده شدی \"
دوست اندیشمند و هنرمند ارجمند، جناب شفیعی چقدر زیبا و ماهرانه سخنی عارفانه و خدایی را مطرح کردید. بی نهایت عالی بود و بهره فراوان بردم و آموختم نیز... درود بر شما

خیلی زیبا بود
لذت بردم

بسیار عالی
یحتمل دعای نسل بعد همین خواهد بود
اندکی حیوان باش

با سلام جناب شفیعی بسیار عالی سروده اید موفق باشید

سلام بزرگوار
واقعا بدون تعارف
خيلي حرفه اي و فوق العاده دلنشين و پرمعنا بود
احسنت

درود برشما

درود بر شما و احساس زیبا و شاعرانه تان دوست گرانمایه ...

چقدر حکیمانه و تفکر برانگیز ...

........... ...........
درودها استاد شاهرخ عزیز
استادانه سرودید و بسیاااار زیبااااا
مرحباااااا،مرحبااااا
از تحلیل بسیااار زیبااای استاد جلالی هم بهره بردم
بروم دوباره بخوانم...
............. .................
هدیه به اهالی خوب شعر ناب:

در نزدیکی ده ملا مکان مرتفعی بود که شبها باد می آمد و فوق العاده سرد میشد.دوستان ملا گفتند:
ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی ,ما یک سور به تو می دهیم و گرنه توباید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی.
ملا قبول کرد,شب در آنجا رفت و تا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت:
من برنده... شدم و باید به من سور دهید.
گفتند: ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟
ملا گفت: نه ,فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است.
دوستان گفتند:
همان آتش تورا گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی.
ملا قبول کردو گفت:
فلان روز ناهار به منزل ما بیایید.دوستان یکی یکی آمدند,اما نشانی از ناهار نبود گفتند ملا ,انگار نهاری در کار نیست.
ملا گفت:
چرا ولی هنوز آماده نشده, دو سه ساعت دیگه هم گذشت باز ناهار حاضر نبود.
ملا گفت: آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم. دوستان به آشبزخانه رفتند ببیننند چگونه آب به جوش نمی آید.
دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده دو متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده.
گفتند:
ملا این شمع کوچک نمی تواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند .
ملا گقت:
چطور از فاصله چند کیلومتری می توانست مرا روی تپه گرم کند؟شما بنشینید تا آب جوش بیاید و غذا آماده شود.

یادمان باشد:
با همان متری که دیگران را اندازه میگیریم ،اندازه گیری می شویم 2: ............
هدیه به اهالی خوب شعر ناب:

در نزدیکی ده ملا مکان مرتفعی بود که شبها باد می آمد و فوق العاده سرد میشد.دوستان ملا گفتند:
ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی ,ما یک سور به تو می دهیم و گرنه توباید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی.
ملا قبول کرد,شب در آنجا رفت و تا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت:
من برنده... شدم و باید به من سور دهید.
گفتند: ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟
ملا گفت: نه ,فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است.
دوستان گفتند:
همان آتش تورا گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی.
ملا قبول کردو گفت:
فلان روز ناهار به منزل ما بیایید.دوستان یکی یکی آمدند,اما نشانی از ناهار نبود گفتند ملا ,انگار نهاری در کار نیست.
ملا گفت:
چرا ولی هنوز آماده نشده, دو سه ساعت دیگه هم گذشت باز ناهار حاضر نبود.
ملا گفت: آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم. دوستان به آشبزخانه رفتند ببیننند چگونه آب به جوش نمی آید.
دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده دو متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده.
گفتند:
ملا این شمع کوچک نمی تواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند .
ملا گقت:
چطور از فاصله چند کیلومتری می توانست مرا روی تپه گرم کند؟شما بنشینید تا آب جوش بیاید و غذا آماده شود.

یادمان باشد:
با همان متری که دیگران را اندازه میگیریم ،اندازه گیری می شویم

جناب آقای شفیعی عزیز، سلام علیکم.
...........................................................
یک کمی ، حیوان باش.....
یک کمی .......بی زحمت......
.................................................
بازیِ باواژه ها رانمی دانم بزرگوار.....ساده عرض می کنم.....دُعای زیبا ست....وخیلی خیلی جالب....... البته اگربتواند....که جای شک دارد....فکرنمی کنید برایش پُرزحمت باشد؟.

درود بر جناب شاهرخ بزرگوار

پوزش از این که کمتر هستم و گرفتار امتحانات

بسیار عالی سرودید شعری با تلنگری به وجود انسانیت
کدام مرحله را طی می کند خود باید تشخیص دهد
برایتان آرزوی سربلندی دارم
پاینده باشید

سلام و عرض ادب دوست و رفیق عزیز جناب شفیعی
خیلی قشنگ بود
ومثل همیشه حرف دار
دقیقا در یک جبهه هستیم من توی شعر آخری که ارسال کردم به انسانیت دعوت می کنم و شما به حیوانیت
که البته به زبان کنایه ی شما واقفم و حیوانیت انسان وار تری را گوشزد می کنید

برقرار باشید و خوشحالم از معاشرت با شما بزرگوار

عید قربان همه در امنیت اند .
و تحمل را خر
در کنار دل خود خون کرده.

درود خداي بردوست گرانمايه ام جناب شاهرخ خان گل عرض ارادت به محضرتان

سلام جناب استاد شفیعی
ما جز تحسین و آموختن از محضرتان چه می توانیم بگوییم....اما نکته به نظرم این است که فکر می کنم ادبیات ناب باید به سمت خلق هنری برود مثل همین شعر و حالا نه به شیوه پیشینیان اما به سوی خلقی امروزی یعنی محتوای تاریخ دار را هم می شود در آن با کنشی به روح زمانه بپیوندد....ملحوظ و زیبا شد دل ما ....دلتان همیشه بهاری

سلام شفیعی عزیز بسیار زیبا بود

درود برشما استاد عزیز
همیشه بهره برده واین بارهم خداراشکر بی سعادت نماندیم ازشعر های زیبا والخصوص خاص تان بهره بردیم
سپاس

درود بر داداش گل و دوست داشتنیم استاد مهربانم آقا شاهرخ عزیز
بسیار عالی و خواندنی

درود بر شما
انسانیت باید خون گریه کند،
با این حال و روزی که دارد

سلام شاهرخ عزیز
ببخشید که دیر رسیدم ...
از این شعر باید اندیشیدن رو یاد گرفت!
مثل کلاس درسی برای همه سپیدسراها ...

رفیق خیلی لذت بردم و آموختم

درودبرشما

سوی وارانه ترین چشم غبار غاری

به پلنگی زخمیست

که به اندازه ی ماه

نور از دست خدا می گیرد.

درود بر شما دوست عزیز برمبنای اصول وقواعد شعر تان به غایت زیباست اما اندیشه حاکم بر شعر قابل بحث است
درست است که به تعبیر قرآن گاهی انسانها پست تر از حیوان میشوند(اولئک کالانعام بل هم اضل) اما تعمیم دادن آنوآرزوی حیوانیت برای انسان توهین بزرگی به جنبه خلیفت الهی وجود او و مقام اشرفیت اوست
بر خلاف سایر مخلوقات عدم رضایت از وضع موجود وبه یک حد مشخص قانع نبودن لازمه ی کمال مطلق گرایی انسان وبرتریی جویی اوست واین یکی از وجوه تمایز انسان از حیوان است هر چند عده ای در شناخت مصادیق اشتباه کرده وکمال خود را در نقصان جستجو کرده اند وبه بیراهه رفته اند واین در عصر حاضر بیشتر از پیش بوده اما مقام انسان در همه ی دورانهامقامی والاست و حتی برتر از فرشتگان وای کاش شما باذکر این مقدمه به اصل شعر می پرداختید تا این تصور بوجود نیاید جسارتم راببخشید استاد

درود خیلی زیباست

درود استاد
لذت بردم
مانا باشید

نیمایی تو پراست ودر اوج کمال

سلااام و عرض ادب و ارادت
جناب استاد ارجمندم شاهرخ ....
اصلا نتوانستم با همنشینی کلمات شما ارتباط بر قرار کنم
ولی در کل از درونمایه و صنعت ارایه ها بدرستی استفاده شد
هنرمندانه بود دوست معززم...
البته یاد اور شوم که : من هنوز اندر خم یک نقطه ام .
با ویرایش شیوا و با موسیقی تر میشود .

درودها
زنده باشی برادر شفیعی عزیز

سلام استاد شاهرخ خان عزیز
بسیار زیبا و ناب سرودید
احسنت.و هزاران درود

که به اندازه ی ماه
نور از دست خدا می گیرد
بی نهایت زیبا

سلام و درود به جناب شفیعی عزیز
در مدت آشنایی ام با شما و شعرتان ، این شعر از بقیه ی آثارت متفاوت تر بوده و داری به سمت سبک و سیاق و نمونه ی کامل و پختگی شعر و شاعری ات قدم می گذاری.
درودها شاعر