درد بی تدبیری

درد دیر آمدن است

درد امروز دلم....................درودگرامی

دروددددددد
بسیارزیبا بود


میلاد مهدی موعود منجی برحق عالم بشریت برشما مبارک

زاد روز فخر عالم امکان
عدالت گستر جهان
حضرت امام زمان(عج) مبارک

بسیار عالی
در بیت زخم
چند خاطره نیست
بنظر میرسه اگر بنویسد
چون خاطره نیست
وزین تر باشه، البته شما خودتون صاحب نظرید، جسارت بنده را ببخشید

درودها بر شما
زیبا ودلنشین
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تورا که من هم برسم به آرزویی
زادروز یوسف آل محمد(ص)بر شما تهنیت باد

درد امروز دلم
درد بی عشقی نیست
درد بی تدبیری ست
درد بی تصمیمی ست
تدبیر و تصمیم تکه های گم شده ی این تصویر هستند ...تصویر زندگی...
البته حس من این است که شاعر با حرف که درد من درد بی عشقی نیست ...یا عشق را در کنار دارد و یا اصلا برایش عشق در اولویت نیست...!
اما آنچه که باید به آن توجه کنم این است که چرا تصمیمی گرفته نمی شود و تدبیری وجود ندارد...!
این \" چرا ها \" حرف کمی نیست...
حس شعر بخوبی منتقل می شد . ، آهنگ اثر نسبتا بجا بود . از همه برجسته تر صداقت و لحن شاعر بود که بسیر دلنشین بود. درود بر شما

درود بر شما .بسیارزیباسرودید .

بسیار زیبا و پر مفهوم ... بیشتر از خویش به خویش...عالی.
موفق باشید

درود برشما دوست خوب وباصفايم وآفرين برشما پاينده باشيد

................... .....................
نیمایی قشنگی بود
عیدتان مباااارک

شايد آن روز که سهراب نوشت:
\"تا شقايق هست زندگي بايد کرد\"
خبري از دل پر درد گل ياس نداشت
بايد اينگونه نوشت:
هر گلي هم باشد، چه شقايق چه گل پيچک و ياس
زندگي بي مهدي
زندگي با غم‏هاست...
................... .....................
تقدیم به اهالی خوب شعر ناب:

منصور عمار از رهگذری که سرای قاضی بغداد در آن بود عبور میکرد. در خانه باز بود. منصور جلو در ایستاد و بدرون منزل نظری افکند. دید سرائی است بس وسیع و مجلل . داخل منزل شد و تمام قسمتهای آنرا با دقت نگاه کرد. توجه منصور به اطاقهای مفروش ، ظروف عالی ، غلامان و خدمتگزاران متعدد جلب شد و حیرت زده آنهمه خودآرائی و تجمل را نگریست سپس آب وضو خواست . یکی از غلامان آفتابه بزرگی را پر کرد و نزد او برد. منصور در نقطه ای که قاضی بغداد میدید نشست و آغاز وضو نمود ولی دستها را از بازو شست و پاها را از زانو. قاضی گفت ای منصور این چه اسراف است که میکنی و چرا اینهمه آب را بهدر میدهی ؟ منصور گفت ای قاضی تو که زیاده روی در آب مباح را اسراف میخوانی درباره این سرا و بوستان با این همه تجمل و اسباب که خدا میداند پول آنها از کجا آمده است چه میگوئی ، آیا اسراف نیست ؟ تو که احتیاجاتت با یک منزل کوچک و دو خدمتگزار برآورده میشود چرا اینقدر زیاده روی میکنی و اینهمه و بال را بردوش میکشی ؟
قاضی از سخن منصور بخود آمد، از عیب اخلاقی خویش آگاه شد، زندگی آمیخته به اسراف را بر هم زد، و از آن پس روش معتدلی در پیش گرفت ...

جوامع الحکایات ، صفحه 201

سلام چیدمان وا ژه ها و اهنگین انها اثری زیبا و بیاد ماندنی از شما بجای خواهد ماند زیبا و دلنشین

درود بر جناب حریفی عزیز و گرامی
سروده ای زیبا بود
شادکام باشید

سلام ودرود زیبا بود

نیمایی تو دراوج ودر شوروکمال

سلام جناب حریفی عزیز
آخ که داغ دلم تازه کردید ...
زییا و روان و گیرا سروده اید
احسنت ها

با سلام جناب حریفی بسیار عالی موفق باشی

سلام
بسیار عالی بود

درد ما این سردی ست
درد ما بی دردی ست
خواب وخواب آلودی
..................

جناب آقای حریفی عزیز، سلام علیکم.
..............................................................
زیبا سروده ایست بزرگوار.....خسته نباشید.
میلادِ آقا،حضرتِ صاحب( صلوات الله علیه) برشما مبارک باد.

درودبرشما،مدیرفعال وفهیم سایت.ازشعرونوشته هاتون لذت بردم.

درود بزرگوار زیبا بود

زیبا بود