پیش زمینۀ داستان- بخش اول ( از چهار بخش): کیکاوس پادشاه امپراتوری ایران زمین است و شاه یمن (هاماوران) بر این سرزمین که بخشی از ایران بزرگ است حکومت میکند وبه کیکاوس باج و خراج میدهد. پادشاه یمن تصمیم به سرکشی و شورش بر علیه حکومت مرکزی ایران میگیرد و با شاهان مصر و بَربَرستان (لیبی) همدست میشود و سپاهی گران برای جنگ با لشکر ایران فراهم می آورد. کیکاوس با ژنرالها و سپاه خود در نبردی سهمگین لشکر شورشی را شکست میدهد و چون تسلیم میشوند آنها را میبخشد و تاج و تختشان را باز میگرداند. شاه هاماوران (یمن) هم از کیکاوس دعوت میکند تا برای شکار و تفریح مدتی مهمانش باشد و کیکاوس میپذیرد.
بعد از آن شاه یمن هاماوران
سر بپیچید از خراج خُسروان
کاوس کی چون به او هشدار داد
او به شاه مصر و بربر نامه داد
گِردِ هم آمد سپاهی از یلان
هم ز مصر و شام و هم بَربَرسِتان
لشکری آراستند با هر سِلاح
از برای جنگِ با ایران سپاه
هم کلاه رومی و گرز گران
تیغ هندی، نیزه و چینی سنان
شاه کاوس آگه از این کار شد
لشکرش آمادهٴ پیکار شد
آمدند از هر طرف کُندآوران
گیو و گودرز و فریبرز ژیان
تیغ و گرز و نیزه و کرنا و کوس
جوشن و برگستوان، بهرام و توس
تا نبردی سهمگین آمد پدید
شد زمین از گرد اسبان ناپدید
آن چنان کشتند از گردنکشان
از سپاه بربر و هاماوران،
تا زمین پر شد زِ اجساد یلان
جوی خون از هر طرف گشته روان
شاه مصر و بربر و هاماوران
تا بدیدندی شکست یاوران
جمله تسلیم سپاه کی شدند
از ره گردنکشی عاجز شدند
دید آن تسلیمشان کاوس شاه
ایستاد از جنگ با یاغی سپاه
چون بدادندی ورا باژ و خراج
او ببخشید آن یلان را باز تاج
بازگشتند آن شهان سوی دیار
عهد کرده آن زمان با شهریار
کاوس کی قصد برگشتن نمود
شاه هاماور از او دعوت نمود
خواست از شاه جهان فخر کیان
تا شود تاج سر هاماوران
چند ماهی بهر تفریح و شکار
بهر میخواری و سور و افتخار
نزد سالار یمن مهمان شود
بر سر هر محفلی تابان شود
کاوس کی همره شاه یمن
رفت مهمانی به سور و انجمن
شاه ایران با سپهداران خویش
هفته ای بودند غرق نوش و عیش
چند روزی سور و ساز و بزم و می
رقص مَهرویان و سنج و دف و نی