با درودی صمیمانه :
خیلی با خودم کلنجار رفتم برای تقدیم کردن این سروده ی نا قابل ...
فکر کردم چون برای انجمن فردوسی اصفهان است شاید برای شما جالب نباشد ...
ولی دل به دریا زدم که : شاید خالی از لطف نباشد ...
تا نظر شما عزیزان چه باشد ...
.........................................................
گقت با من جناب فردوسی
در همین انجمن حوالی عید
بعد ِ احوالپرسی از اعضا
خبر از وضع انجمن پرسید
با ادب گفتمش که اینجا را
؛دخت ایران زمین؛ نموده پدید
هست سالار ِ انجمن ایشان
از تبار و سلاله ی جمشید
نام این انجمن بنام شماست
میدرخشد به اصفهان چون شید
آخر هفته می توان این جا
نخبگان ِ ندیده ای را دید
می توان از جوان ِ گمنامی
شعر های بدیع و تازه شنید
گاه گاهی صدای شش دانگی
میشود از یکی چو ؛تاج شنید
آفرین گفت و مرحبا فرمود
چون حکیم این سخن ز من بشنید
من که دیدم حکیم خندان شد
گفتم این گونه با کمی تردید :
گفتمش عرض مختصر دارم
گر که ضعفی نمی توان نامید
یک نصیحت نما ؛ فلانی ؛ را
من که از او نموده ام تقلید
نکند یک زمان ، زبانم لال
جای خسرو صدا زند مهشید
شد پریشان و اخمها درهم
دل ِ باشندگان به سینه تپید
گفت ای جوجه شاعر نادان
جای تقدیر یاوه می بافید
باید یک روز جای او باشید
تا دگر حرفهای بد نزنید
حرمت خود عزیز انگارید
عزت خویش از میان نبرید
ای دریغا که هر کجا رفتید
گیر دادید و نا به جا گفتید
باز میکرد زمین دهانش را
چه کسی شرم ِصورتم میدید
در همین حال همسرم گفتا
خسته از داد و ناله ات نشدید
شکر کردم که : آبرو ریزی
کس در این انجمن ز بنده ندید
.................................................................
منظور از » فلانی » و ناراحت شدن حکیم از این بود که بنده از عدم رعایت نوبت توسط مجری محترم » همان فلانی » در انجمن میخواستم به اصطلاح انتقاد کنم که خشم حکیم را باعث شدم ...
هرچند تمثیلی بود از قدر شناسی و ستایش از تلاش و زحمات بانوی بزرگوار سرکار خانم ارشدی » دخت ایران زمین » و بانو سهیلا شاعره توانا و مجری
محترم انجمن فردوسی و :
به در زدن برای شنیدن دیوار ... باقی بقایتان ...
درود استادخوبم
بسیارزیبا بود