سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        فردوسی حکیم

        شعری از

        منصور شاهنگیان

        از دفتر گذشت ايام نوع شعر قطعه

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۱:۴۵ شماره ثبت ۴۶۷۹۱
          بازدید : ۵۹۷   |    نظرات : ۳۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر منصور شاهنگیان
        آخرین اشعار ناب منصور شاهنگیان

         
        با درودی صمیمانه :
        خیلی با خودم کلنجار رفتم برای تقدیم کردن این سروده ی نا قابل ...
         فکر کردم چون برای انجمن فردوسی اصفهان است شاید برای شما جالب نباشد ...
        ولی دل به دریا زدم که :  شاید خالی از لطف نباشد ...
        تا نظر شما عزیزان چه باشد ...
        .........................................................
        گقت با من جناب فردوسی
        در همین انجمن حوالی عید
        بعد ِ احوالپرسی  از اعضا
        خبر از وضع انجمن پرسید
        با ادب گفتمش که اینجا را
        ؛دخت ایران زمین؛ نموده پدید
        هست سالار ِ انجمن ایشان
        از تبار و سلاله ی جمشید
        نام این انجمن بنام شماست
        میدرخشد به اصفهان چون شید
        آخر هفته می توان این جا
        نخبگان ِ  ندیده ای را دید
        می توان از جوان ِ گمنامی
        شعر های بدیع و تازه شنید
        گاه گاهی صدای شش دانگی
        میشود از یکی چو ؛تاج شنید
        آفرین گفت و مرحبا فرمود
        چون حکیم این سخن ز من بشنید
        من که دیدم حکیم خندان شد
        گفتم این گونه با کمی تردید :
        گفتمش عرض مختصر دارم
        گر که ضعفی نمی توان نامید
        یک نصیحت نما ؛ فلانی ؛ را
        من که از او نموده ام تقلید
        نکند یک زمان  ، زبانم لال
        جای خسرو صدا زند مهشید
        شد پریشان و اخمها درهم
        دل ِ باشندگان به سینه تپید
        گفت ای جوجه شاعر نادان
        جای تقدیر یاوه می بافید
        باید یک روز جای او باشید
        تا دگر حرفهای بد نزنید
        حرمت خود عزیز انگارید
        عزت خویش از میان نبرید
        ای دریغا که هر کجا رفتید
        گیر دادید و نا به جا گفتید
        باز میکرد زمین دهانش را
        چه کسی شرم ِصورتم میدید
        در همین حال همسرم گفتا
        خسته از داد و ناله ات نشدید
        شکر کردم که : آبرو ریزی 
        کس در این انجمن ز بنده ندید 
        .................................................................
        منظور از » فلانی » و ناراحت شدن حکیم از این بود که بنده از عدم رعایت نوبت توسط مجری محترم » همان فلانی » در انجمن میخواستم به اصطلاح انتقاد کنم که خشم حکیم را باعث شدم ... 
        هرچند تمثیلی بود از قدر شناسی و ستایش از تلاش و زحمات  بانوی بزرگوار سرکار خانم ارشدی » دخت ایران زمین » و بانو سهیلا  شاعره توانا و مجری
        محترم انجمن فردوسی و :
        به در زدن برای شنیدن دیوار ... باقی بقایتان ...
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۴:۰۷
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        درود استادخوبم
        بسیارزیبا بود
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        پنجشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۷:۰۱
        دروداستاد...........این هم نگاه تازه ایست ........پیروز وسلامت باشید خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        پنجشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۸:۳۵
        درود استاد عزیز
        سروده بسیار زیبا و جالب
        احتمالا مبین مشکلات جوامع ادبی
        حقیقی و مجازی
        عید مبعث مبارک خندانک
        آرمین اسدزاد (الف)
        پنجشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۳:۱۲
        خندانک خندانک خندانک
        حسين زرتاب
        پنجشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۳:۴۷


        سلام و سپاس

        همواره باشید و بسرایید به مهر و آزادی

        مجنون ملایری
        پنجشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۶:۳۶
        با سلام استاد بسیار خوب سروده اید موفق باشید
        نیره ناصری نسب
        پنجشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۹:۳۶
        درود استاد گرامی جناب شاهنگیان بزرگوار

        عالی سرودید مرحبا
        عیدتون مبارک خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمد علی سلیمانی مقدم
        پنجشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۲:۲۴
        درود بر شما خندانک خندانک
        محمد مير سليمانی بافقی (باران)
        پنجشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۵:۵۲
        درودها بر شما
        ایشالله سالهای سال برقرارباشید
        عید مبعث بر شما مبارک باد خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ولی الله شیخی مهرآبادی(دیوانه)
        جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۸:۴۷
        جناب آقای شاهنگیان عزیز، سلام علیکم.
        ..............................................................
        شما چنان (به در، زدید) که لرزه (به دیوارِ چین......) افتاد.......اگر ،کسی ازاین( بادها بلرزد....) گرچه..... (بیدی) نمی بینم....فقط.....بوته های (نابجا رُسته)....که ....(جنگل را) به (صُخره) گرفته اند...خسته نباشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        سيده فاطمه سيدپور (سپيده)
        جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۹:۲۵
        سلام بزرگوار
        بسيار جالب و پرمعنا بود
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۲:۰۹
        درود برشما


        بسیار زیبا بود


        خندانک خندانک خندانک
        صفیه پاپی
        شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۲:۴۵
        ................. خندانک خندانک خندانک ........................
        درودها استاد عزیز خندانک خندانک
        جالب بود و بسیااار زیبااااا خندانک خندانک خندانک
        مانا باشید خندانک خندانک خندانک خندانک
        .................. خندانک خندانک خندانک ...................
        هدیه به اهالی خوب شعر ناب:
        مردی در هنگام رانندگی، درست جلوی حیاط یک تیمارستان اتومبیلش پنچر شد و مجبورشد همانجا به تعویض لاستیک بپردازد
        هنگامی که سرگرم این کار بود، ماشین دیگری به سرعت ازروی پیچ های چرخ که در کنار ماشین بودند گذشت و آنها را به درون جوی آب انداخت و آب پیچ ها را برد
        مرد حیران مانده بود که چکار کند. تصمیم گرفت که ماشینش را همانجارها کند و برای خرید پیچ چرخ برود. در این حین، یکی از دیوانه ها که از پشت نرده های حیاط تیمارستان نظاره گر این ماجرا بود، او را صدا زد و گفت:
        از ٣ چرخ دیگر ماشین، از هر کدام یک مهره بازکن و این لاستیک را با ٣ مهره ببند و برو تا به تعمیرگاه برسی
        آن مرد اول توجهی به این حرف نکرد ولی بعد که با خودش فکر کرد دید راست می گوید و بهتر است همین کار را بکند
        پس به راهنمایی او عمل کرد و لاستیک زاپاس را بست.
        هنگامی که خواست حرکت کند رو به آن دیوانه کرد و گفت: «خیلی فکر جالب و هوشمندانه ای داشتی.
        پس چرا توی تیمارستان انداختنت؟
        دیوانه لبخندی زد و گفت:« من اینجام چون دیوانه ام. ولی احمق که نیستم!»
        مهدی صادقی مود
        شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۶:۴۷
        درود و عرض ادب
        داستان زیبایی بود
        برقرار باشید
        جواد مهدی پور
        يکشنبه ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۶:۲۵
        درود بر جناب شاهنگیان عزیز خندانک

        عالیست
        زنده باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        امیری کرمانشاهی
        سه شنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۸:۰۱
        خندانک خندانک
        درود بر شما جناب شاهنگیان
        شاهکاری بود پر معنا
        بسیارلذت بردم
        خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3