زنده شده بیشه زار، سبزه و گل بیشمار
بوی حقیقت دهد، بوی خدا نوبهار
مرده کند زنده رب، گل که بروید هزار
قدرت حق می کند، جلوه در این نوبهار
آمده بوی گل و گشته همه لاله زار
وصف شکوه خدا، می کند این نوبهار
رفته خزان به از این، عشق شود برقرار
عاشق و معشوقه را، وصل کند نوبهار
بوی صفا می دهد، بوی رسیدن به یار
عاشق این خالقم، داده به من نوبهار
گل بخندد نکو، جشن بود در تبار
لاله و بابونه را، هدیه دهد نوبهار
رفته خزانی دگر، گشته بهاران سوار
جلوه ایزد ببین، در هنر نوبهار
چشم شود خیره ی، این همه نقش ونگار
لیک نبیند کسی، ساخته است نوبهار
دشت شود شادمان، سیب و درخت انار
جمله ندارند قرار، در طلب نوبهار
چیره شده سبزی و قدرت پروردگار
من که ببینم خدا، در دلم و نوبهار
بر همه زیبایی اش، بیش کنم افتخار
کاش شوم بنده ی، خالق این نوبهار
ذهن من ساده بین، مانده در این ابتکار
سبزی و سرزندگی، از که گرفت نوبهار
کار خدا را ببین، کرده زمین را سزار
تاج گلی بر سرش، پادشه است نوبهار
جشن درختان بود، آمده است با وقار
شادی و شور صفا، پشت سر نوبهار
دل که بود روشن و دیده بود بی غبار
سجده کند هر که دید، پیش و پس نوبهار