عشق یا هوس
هٌدهٌدی دیدم که از نزد سلیمان آمده
نامه ای بر بال او ؛ قدری شتابان آمده
نامه را بلقیس میخواند دگر گون میشود
گوئیا پیکی زعشقی از سلیمان آمده
من نمیدانم چه سرّی هست در ، دریای عشق
گوهرش اندر صدف زودی نمایان آمده
بارها عاشق ندیده هیچ هم معشوق را
یک محبّت در دلش بسیار آسان آمده
این همه در باره اش گفتند دیگر همچنان
وصف آن پایان نگشته ، نی ، بپایان آمده
عشق را یکسان نباید دید ؛ زیرا فرق هست
عاشقان با عشق ؛ فرقی هم فراوان آمده
عشق را بایک هوس گاهی کنندش اشتباه
همچنان یوسف زچنگش هم گریزان آمده
بود عاشق آن عزیزی غار حررا شد مقیم
عشق پاکی در دلش چون ماه تابان آمده
عاشق دیگر به مانندش نیامد هیچ کس
نزد معشوقش همیشه چشم گریان آمده
عشق بازی کرد بامعشوق خود وقت سحر
عاقبت وقت سحر جانش به جانان آمده
یاد آور از حسین (ع)با عشق خود در کربلا
یک جهانی را زعشقش نور باران آمده
بس بکن (گمنام) دیگر حد نمیباشد تورا
یک ستون از هجر یارش سخت نالان آمده
یکشنبه بیست سوم اسفند نود چهار
مصادف با شهادت حضرت زهرا(س)