در شهر نفرت
می روید ظلم و جلاد
زندانهای باران
سایه های شوم شک می خراشد ایمان
جا هلان میخرند کلید های چوبین بهشت
جوی خون در رودخانه حلب می شود روان
........
گلها ساییده اند سر در خاک
در پیری زود رس
در تشنگی
تنها مرهم شان
هست ناله ها و نگاه انتظار
گاه اشک شبنم بر قلب گلهای رنجور
می شود لحظه ای باران
نی دانم خدا خواب هست یا بیدار
یا نظاره گری زیبا به رسیدن وقت انتقام
یا منتظر روئیدن گلهای عاشق بی ریا
زیبا و مهربان
........
از قلبم می جهد یک فریاد
کجاست تیشه ها
تا شوند زنده انتخابها
به فریادم به فرار از شلاق شهر
می خزم در کوچه تنهایی
می نشینم در زندان شب
تا نگاهم
تنهائی ام گیرد دوباره جان
وهمه وجودم شود یک فریاد
ودر آسمان خیال
فریادم شود آزاد و رها از زنجیر ها
و با اشک و نا له ام همراه
..............
می خراشد می ساید فریادم غده ها
به فریادم خدا می شود بیدار
شنوا و هم صدا
قلبم میشودآرام
نگاهم زیبا
لبم خندان
................................
کلید چوبین بهشت: به کشتن هر شیعه یک کلید کوچک چوبین بر دست میبندند چنانچه به تعدا دپنج برسد بهشت نصیب میشود(داعش و ..)