سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        زن

        شعری از

        سید حسین عمادی سرخی

        از دفتر دلنوشته ها نوع شعر قصیده

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۴ ۱۲:۴۹ شماره ثبت ۴۳۶۶۱
          بازدید : ۱۱۲۷   |    نظرات : ۱۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر سید حسین عمادی سرخی
        آخرین اشعار ناب سید حسین عمادی سرخی

        «آدمی با مشکلاتش آدم است
        چون که ترکیباتِ او آب و دم است»؟
        آدمی با عشق معنا می شود
        آدم بی عشق، مثل شلغم است
        البته با عشق اگر شد آدمی
        همره روز و شب ایشان غم است
        می سرایم بنده شعر عاشقی
        خلق می گویند شعرت مبهم است
        مبهم است زیرا نشد معلوممان
        عشق تو زیباست یا که مریم است
        خنده ای من زیر لب کردم. چرا؟
        همسرم زیبا و مریم همدم است
        جمله ی این حرفهایم بی خودیست
        زن ندارم من، مگر عقلم کم است
        هرکسی که زن ندارد در جهان
        شادمان ، بی غم، حسابی خرّم است
        زن نگیرید ای یلان زن چون بلا...
        نه از آن بدتر، تمام ماتم است
        هر که زن دارد فقط زن دارد و
        دست او کوتاه از این عالم است
        زن فقط خوب است بهر آنکه او
        طبع او سودا، مزاجش بلغم است
        دوستِ دختر همچنان ودکا ولی
        همسر آدم مثالش زمزم است
        یا نه دوس دختر بی بی سی باشد و
        روم به دیفال، زن چنان جام جم است
        تا نکردی عقد ،زن همچون عسل
        بعدِ از آن بدتر از صدها سم است
        در خط آخر، بدان که عاقبت
        پشت هرکس زن گرفته او، خم است
        4 دی 1394
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        احمدی زاده(ملحق)
        شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۴ ۱۷:۵۲
        استاد و سید گرانقدر چی می خواهی از جون این زن های ...... خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ممنوم گرانقدر درود بر شما خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۴ ۱۷:۲۲
        درود گرامی
        طنزی زیبا و جالب
        ولی جسارتا با شما موافق نیستم خندانک خندانک خندانک
        فرهاد مهرابی
        شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۴ ۰۴:۲۳
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

        سلام جناب حسینی بزگوار
        درود بر شما

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        الهه نصیری زاده (وفا)
        شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۴ ۱۰:۴۳
        سلام و عرض ادب

        یا خداااااااا خندانک خندانک

        مضمون شیرین و شگفت انگیزی داشت خندانک خندانک
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۴ ۱۱:۳۶
        افرین به طبع شیرین و شجاعت شما
        خدا رحمتت کند داداشم خندانک خندانک
        علیرضا کاشی پور محمدی
        شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۴ ۱۳:۴۶
        خندانک خندانک خندانک
        وحید کاظمی
        شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۴ ۱۴:۰۷
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        صفیه پاپی
        شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۴ ۱۴:۵۷
        .............................. خندانک خندانک خندانک ............................
        درود همشعر خوبم خندانک خندانک
        خدا بهنون رحم کنه خندانک
        یه وقت ندین بانو بخونه خندانک از من گفتن...خو دانید خندانک
        ............................ خندانک خندانک خندانک .............................
        راننده کامیونی وارد رستوران شد . دقایقی پس از این که او شروع به غذا خوردن کرد ، سه جوان موتور سیکلت سوار هم به رستوران آمدند و یک راست به سراغ میز راننده کامیون رفتند . بعد از چند دقیقه پچ پچ کردن ، اولی سیگارش را در استکان چای راننده خاموش کرد . راننده به او چیزی نگفت .
        دومی شیشه نوشابه را روی سر راننده خالی کرد و باز هم راننده سکوت کرد .
        وقتی راننده بلند شد تا صورتحساب رستوران را پرداخت کند ، نفر سوم به پشت او پا زد و راننده محکم به زمین خورد ، ولی باز هم ساکت ماند .
        دقایقی بعد از خروج راننده از رستوران یکی از جوان ها به صاحب رستوران گفت : چه آدم بی خاصیتی بود ، نه غذا خوردن بلد بود ، نه حرف زدن و نه دعوا !
        رستورانچی جواب داد : از همه بد تر رانندگی بلد نبود ، چون وقتی داشت می رفت دنده عقب ، 3 تا موتور نازنین را له کرد و رفت !!!
        نجمه طوسی (تینا)
        شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۴ ۲۰:۵۰
        اگر شعر روز مرد من رو می خوندین جوابتون رو می گرفتین .
        حیف که اینجا نمیشه گذاشت .
        کل نظام عالم برای یک زن خلق شد .
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        الناز مهدوی
        يکشنبه ۲۰ دی ۱۳۹۴ ۱۸:۵۳
        چرا آخه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خندانک
        فریبا غضنفری  (آرام)
        يکشنبه ۲۰ دی ۱۳۹۴ ۲۲:۳۶
        گربه دستش به گوشت نمی رسه میگه پیف پیف بد بویه
        آخه شما که زن نگرفتید چطور محکم نظر میدید ؟!!!
        و البته فراموش نشه : قدر زر زرگر شناسد/ قدر گوهر گوهری

        موید باشید خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        6