دنگ .و دنگ و دنگ (یک خاطره)
پتک و سندان و دعا
پای بشقاب مسی .... نام پدر
روز حلوای ترا من چه من چه عادت دارم
دنگ و دنگ و دنگ (جوانی)
ساعت و تست و دعا
نرسیدیم به ازادی مشروط هرگز
حبس در پای کتاب و تخته
یادمان رفت که بر پنجره قفلی بزنیم
چشم گربه هیز است
حوض و ماه و ماهی
به گمانم که عاشق شده ام ..بابا جان
دنگ و دنگ و دنگ (مدیر دولتی)
پرس چینی و بشقاب مسی
نام اجداد مغول چقدر خط دارد
و چقدر حساسند
مثل برق چشمند .....ناگهان دیگر هیچ
دنگ و دنگ و دنگ (درامها)
خریدار کلنگی
خواهرم تخلیه کن
خانه را بار زده کهنه خر مکاری
ماه و ماهی مردن بسکه بد بوست نگاه گربه
و درامی از پول
(((((((ده طبقه تجاری مسکونی - مجری طرح مهندس خراطها))))))
و دنگ........( اخر)
یک مهاجر
علت؟
:پتک و سندان و دعا را اقا سالیان است که من گم کردم
ریشه در خارجه داری جانم ؟
اری اقا دارم
:نیم قرنی است که سجاده و مهر و کفن از دست مغول میگیرم
و حساب بانکی؟
25(م) وام ز خودرو دارم
و
.
.
.من هنوزم به خیرات شب جمعه ارادت دارم.
((((((وای از دست همه مرده خوران))))))))))))))))
شاهرخ