.
با لرزش سهمگین جامهای کهن
در ناگهان حماسه ی ایلیاد ،،
گلهای یخ
رویید
تا برودت دستها و ترنجها ..
.
.
.
در جنبش شعله های هر جشن
در خیال تو ام
تا پروازی بی بازگشت
از کوچ سرکش سرزمینهای دور...
در تلاقی تابوت عهد
با نورها
در - زبـــور -
و خطوط باستانی انگشتانم
بازمانده ایست،،
در تبعیدگاه سپید سرودن ..
..
بر آبسالان سرد گیسوان من
نگاه کن
به التهاب راز زمردی کبود
که مکونی ابدیست
.
.
.
نگاه کن
که در ازل
صراحی اقیانوسهای سرخ رمنده
از شرابه های چشمان تو
تعمید شوند ..
عشای ربانیست
اینک
-رویا-ی نشور شقایقهاست ..
در تلاوت گاتهای سبز سیاوشزاران ..
تـــــو !
شیان دمنده،، در رگ آسمانهای مذبوحی
و دستان کوچک من
انزوای غریبانه ترین گلهای شهریور
هنوز
خون گرم
از خراش خسته ی بندهش
رنگها و فصلها در چرخش،،
و -انسان-
ترجمان حقیقتی جاوید ..
شبی
با فانوسهای کهکشان
به دیدار من بیا
خسته ام
از نجوای تقدسگاه عصر عدم
در پی قرون سوخته ی غم آذین ،،
فراسوی خنکسای بادبانهای گس
از باغهای معلق نت ،،
به انقلاب این رمانس کاغذی بیا ..
در شکوفه بازی گیلاس ها ،
-به میعادگاه الهگان شور و شعر چشمانم ...............-
قسم
به ساعت طوفان
که بیرحمانه میخروشی
در تن آتش،،
در تو
شکوه تلاشی هزاران هبل
در من
آوای پالوده ی هزار برنادت
در تو
گدازه های گرم تاج محل
در من
ابرهای برفاگین ژانویه ،،
در من
سحرگاه روشن اورشلیم
،،
در تو
تاکهای کبور سربداران
در تو
پژواک آیه های خیس
در من
-شراب مقدس باران -
.