يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر آرمین اسدزاد (الف)
آخرین اشعار ناب آرمین اسدزاد (الف)
|
کمی از او بگو
از او که هِن و هِن، از او که خِس و خِس
از او که خِلط و تُـف
از او که از میان سرفه اش بگفت:
منم که خونِ اژدها روان به رگ
همانکه تن به صد
حریف گله های گرگ و سگ
همان طلایه دار، طلایه دار “بی نشان”
سوارِ واپسین از آخرین سپاه
همان که دیده…
به داس ریشه ها زدن، دِرو شدن
مدافعینِ آخرین “نشان” وِلو شدن
همانکه دردِ جانشان کشید و طعـمِ خونشان چشید
همانکه مُـرد و شد خدای مرگ
جنـازه ها جَوید و استخوان مَکید و قِی نکرد
همانکه شد ز من، همان که شد خودم!
و این منم که در میانه در وسط
مُحاطِ حلقه هایی از جسد
سرفراز و سربلند، فاتحانه! هاله ای ز خنده هاست بر لبم
نگاه میکنم به پُـشته هایِ کُـشته ها و بُـگذرم…
و بُـگذرم، از میان خورده های پُـرشُـمار و غُـدّه های در تنم
و تو! و تو به هوش باش!
که من، که در درون من
به رگ روانه خون اژدها به رگ
به رگ روانه خون اژدهای من!
.
.
.
به بهانه ی ترک سیگار...
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.