شاهدخت...
یعنی ابری با بارش قوی
با برف های سپیده نما
با تگرگ های ترانه وار
شاهدخت به هیچ زبانی ،
نه ترجمه می شود
و نه درک...
شاهدخت میبارد تا ، شاهدخت شود
چتر هارا کنار بزنید
با باران شاعرانه ها
کسی سرما نخورده است...
****
بدون تو تنها چیزی ک شکست
قلبم بود
بقیه آتش گرفتند ...
****
مخاطبان سپیده های رنگ و رو رفته ام
.
کمی هم به خودش بگویید بخواند...
خسته شده اید آنقدر پا به پای شاعرانه های شاهدختی آمده اید ...
که داستان شما نیست...
****
حال درک میکنم حس مترسکی را ، که دهانش را خندان دوخته اند...
****
آسمان را دوست دارم ...وسعتی زیاد و مجلل دارد.. اما زمان غم که برسد ... همه با هم میبارند..
****
تمام سپیده هایم آرایه بدلی برای دوستت دارم هایی بود...که خاک میخورد و تمام غزل هایم...آرایه مجازی برای گفتن بی نهایت خواستنت ...از قصیده ها نگو... دلم از وجودشان گرمست...چونان گرم ...که گاهی یادم میرود جز ، آرایه تشبیهی از تو ...مالی نیستند... از دلنوشته ها بگم؟مبالغه میکند حال مرا به سوی خوب... همه گرد هم آمدنند ک بگویند:تو ...عشق تو ...حضور تو ...در شاعرانه هایی به وسعت دریا هم نمی گنجد...به قد افسانه ها مینویسم: دوستت دارم ..
****
پوزش برای سپیده ها
...خیلی بی حالن..
.ولی این بهانه شد ازتون درخواست کنم برام دعا کنید
...فصل درسا و امتحانا خیلی بد شروع شد...خدا به داد آخرش برسه
از همه بدتر اصلا دیگ ذوق نوشتنم ندارم ...
شاهدخت؛)