پنجشنبه ۲۹ آذر
من ، مسافر قلبت شعری از رضا صفائی
از دفتر عاشقانه ها نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴ ۱۲:۰۹ شماره ثبت ۴۱۰۹۵
بازدید : ۳۶۴ | نظرات : ۱۱
|
آخرین اشعار ناب رضا صفائی
|
بانوی من
لبی دارم خشکیده
دلی پریشان
در هر نفس هوای وصلت
معتادم کرده اند
مخدر چشمانت ، مژگان سیاهت
و محراب نگاهت
که سجده گاهیست برای عاشقانه هایم
آشفته است دلم
ویرانش کرده حس بودن و نداشتنت
دلهره دارم از نخواستنت
پر پرواز می خواهد مرغ دلم
من ، مسافر قلبت
روشن نگه داشته ام تا به سحر
شعله های فانوس عشقم را
ترسم از گم شدن است در نهایت شب
در غربتی از دلتنگی و فاصله ها
محبو به ی من
می میرد این مرغ عشق در تنهایی خود
صدایم کن ، این شبگرد عاشق را
بگذار بریده شود شاهرگ فاصله ها
می خواهند به پرواز درآیند مرغان دلم
شیرین کن شراب تلخ وجودم را
با شهد لبانت ، ای درمان من
میهمانم کن با غزل های نگاهت
به سرخی گلبرگ های لبانت
و عطر سبزه زار آغوشت
بگذار لمس کنند با همه ی جرم و گناهش
این انگشتان سرد ، گرمای مستانه ی تنت را
تا بر دفتر عشقم بنگارد قلمم
جلوه ی جادویی حضورت را در آغوشم ، بانوی من ...
#رضا_صفائی
..
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.