قصيده غديريه
مصطفى داند كه بايد حج خود گويد وداع
روحِ او آزرده گويا مانده تنها در غدير
وعدهء ديدار حق نزديك ميگردد بر او
در دلش گو اظطرابى دارد آنجا در غدير
كشتى دين خدا را ناخدايي بايدش
ناخدا هم تا خدا رانَد به مأوا در غدير؟
ناگهان بارانى از اميد بارد بر دلش
تا شود تشويش بيرون از دل اينجا در غدير
يا محمد شد خدا آگه ز اسرار دلت
اعظم الأخبار آيد نزد طاها در غدير
سنت رب البشر الزام آرد هر زمان
جامهء سبز وصايت گردد إعطاء در غدير
كن صلا تا كاروانِ رفته برگردد چرا؟
تا كه چشم دل شود بيناى بينا در غدير
بازگرديد اى شتابان سائرانِ بيتِ حق
زود بشتابيد اى جامانده از ما در غدير
رود هاى حاجيان يكباره در هم ريختند
موج ميزد سيلِ مردم مثل دريا در غدير
پرسمان و قيل و قال ناظران از واقعه
از چه رو بر خوانده احمد جمع آيا در غدير؟
تا برون از دل شود هر شبهه و نيرنگ و كِيْد
منبرى از بار اُشتر گشت بر پا در غدير
آيهء بَلِّغ بشد تقديم احمد از سماء
در صفِ جن و ملك افتاد غوغا در غدير
چون بشد محزون قلبِ رحمةٌ للعالمين
امر آمد ره مده در قلب پروا در غدير
جبرئيل ابلاغ بنمود آيهء إكمال دين
وحى آمد بر نبي از عرشِ اعلىٰ در غدير
باز خوان فرمان رب العالمين بر مسلمين
كن ستونِ خيمهء اسلام بر جا در غدير
بر دل اينك ره مده خوفى ز بدخواهان بدان
حافظ احمد بُوَد سبحانِ يكتا در غدير
ان يكادى خواند احمد تا به لطف ذوالجلال
حفظ سازد از گزندش جانِ مولا در غدير
حمد و بسم الله فرمود ابتداىِ خطبه را
پس بشد اين خطبه در تاريخ مبنا در غدير
شرط پيش از خطبه اى آمد براى حاضران
تا شود بر غائبان هر چيز إفشاء در غدير
ابتدا پرسيد "من اولىٰ بكم" از حاجيان
آمد او را يكصدا اقرارِ يكجا در غدير
آنچنان وصف علي گويد نبي يا للعجب
تا به اقرار آورد اولىٰ و سفلى در غدير
هر كه را مولا منم باشد علي مولاي او
دستِ حيدر او گرفت و برد بالا در غدير
آفتاب و ماه در يك آسمان شد جلوه گر
از وجود شمع و گل إكمال پيدا در غدير
آمد آن تفسير والشمس و قلم ، هم هل اتىٰ
بار ديگر جلوهء حق شد هويدا در غدير
سورهء "والعصر" و باء " بسمِ رحمن الرحيم"
شد به لطفِ حضرتش يكباره معنا در غدير
بوى عطر احمدي پيچيده در صحرا چرا؟
از شميم و نُكْهَتِ"من كنت مولا" در غدير
"وال من والاي" حضرت كرد حجت را تمام
رفت ياس و مسكنت در قلب اعدا در غدير
گر چه حيدر از ازل بودش امام المسلمين
آشكار آمد امامِ اهلِ تقوى در غدير
بهر تبريك ولايت هود و ابراهيم و نوح
در صف بيعت بشد هم خضر و موسى در غدير
شد فرود از عرش ساغر هم شرابي بس طهور
كز ولايش مست گردد كل دنيا در غدير
بر زبان ناكسان بين واژهء "بَخٍّ " كه تا
منكران حضرتش گردند رسوا در غدير
بانگ بردارم ز دل بر أمت ختم رسل
از حديث اينك ببين بطلان شورا در غدير
ادعاي سامرى آيد ميان بعد از نبي
چون كليم الله رود از طور سينا در غدير
در ميان بغضهاى خود چه پنهان كرده اند
كينه و حقد و حسادت را ز مولا در غدير
گرچه در ظاهر همه مسرور و مدهوش از خبر
ليك در دل دارد احمد هولِ فردا در غدير
او كه خود علم لدنّى را به دل دارد تمام
از چه رو قلبش پر از آشوب حتىٰ در غدير؟
هم ازل هم تا أبد مكشوف آيد پيشِ او
شد عيان از چيست غم بر روى زيبا در غدير
شايد او از غربت شمس الضحى آگاه بود
بيند او حق علي غارت به يغما در غدير
از جفاى خلقْ بيند دود و آتش بر هوا
يا كه بر گوشش رسد افغان زهرا در غدير
فرق ضربت خورده و تشتِ پر از خون حسن
شايد او بيند سرِ بر نيزه بالا در غدير
ظلمِ ظالم، جورِ جائر فتنه گر ابليس شد
تا يهودى بركَند آن ركنِ طوبى در غدير
معجز حق آشكار آمد به حج سال دَه
ورنه آيات خدا ميگشت حاشا در غدير
ارچه در ظاهر به غارت رفت پيمان نبى
شاهد حق علي شنهاى صحرا در غدير
در غدير آمد براى ملتى يك امتحان
امتى مردود شد در فتنه گويا در غدير
غيبت مولاى ما آن حجة الله العلىٰ
از جفاى خلق دانم گشت امضا در غدير
سليمى
ساعت ١٣/٣٠ دوشنبه ششم مهرماه ١٣٩٤ نجف اشرف