روی ماهی دید دل، لرزید و گفتا بنگرش
گفتمش آیا شود آسوده گیری در برش
بس که زیبا باشد او را غنچه نامیدن خطاست
روی ماه و ماهتابش بین که نورش تا کجاست
شهد لبهایش ز شیرینی عسل را مات کرد
او که زیبا بودنش را آسمان اثبات کرد
روی زیبایش چو ماه کامل و دل نیمه جان
از چنین فرخنده روی و مه وشی یا رب فغان
آن کمان ابروانش گو که تیری بر دل است
دوری از صیّاد واجب بود و دیگر مشکل است
دل قرار از کف نهاده تا ببیند روی او
به! چه زیبا باشد این امّید و عطر و بوی او
شوخ چشمی را از او آموخت حور جنّتین
رب برایم از بهشت آورده اینک حور عین
طبع همراهان سعدی را هوس بر نحو بود
شوخ چشم من بدون صرف و نحو دل را ربود
گر که جوهر هفت أرض و کاغذ ار هفت آسمان
وصف زیبا رویی معشوق ناید بر زبان
تا که رُخ بنمود خورشید و شکوهش خوار شد
زنده شد دل، رفت غم، اکنون نفس بیدار شد
در عجب ماندم که او کاین آفرید خود چون نکوست
دوست شایسته بر او باشد که محبوبم هم اوست
از غم هر دشمنش محزونم و خوانم دعا
تو حفیظی ای اله و ربّ ما ،حفظش نما
دوست و هنرمند گرامی لطفا هر چه سریعتر نام و نام خانوادگی خود را تکمیل نمائید مدیریت سایت
بسیار عالی سروده اید
پیداست که دوستدار کسی هستید، موفق باشید