سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 دی 1403
    26 جمادى الثانية 1446
      Thursday 26 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۶ دی

        داغی عظیم

        شعری از

        سیدعلمدارابوطالبی نژاد

        از دفتر دلم هوای ترا کرده است نوع شعر ترکیب بند

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۴ ۰۹:۳۳ شماره ثبت ۳۹۸۸۷
          بازدید : ۸۳۳   |    نظرات : ۳۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه



        او
        خورشیدخانه ی مابود
        دردا غروب
        که تقدیریست
        برای طلوعی دیگر
        درجهانی دیگر


        به مناسبت درگذشت پدرعزیزوارجمندم وتقدیم به روح آن مرحوم  که عارف مسلک بودو مردخدا و سرشارازعشق ومهروعاطفه :


         
        پدرم مرد خدابود خدا می داند
        آیت صدق وصفابود خدا می داند
        خالی ازبغض وریا بود خدا می داند
        بهترازآینه ها بود خدامی داند
         
        عارفی بود که هرلحظه خدابا اوبود
        هرکجا بود به تسبیح و ثنا با اوبود
         
        خواستم تادم پیریش عصایش باشم
        سرورم باشد ودرزیرعبایش باشم
        شمع ،اوباشدوپروانه برایش باشم
        خاک،درزیرقدمهای رهایش باشم
         
        هرچه دارم همه ازنفحه ی روحانی اوست
        اومسیح من وجان ازدم عرفانی اوست
         
        عشق اوحک شده درسینه ی من تاهستم
        هست هرآینه ، آیینه ی من تاهستم
        جای اودردل بی کینه ی من تاهستم
        اوست پیغمبر دیرینه ی من تاهستم
         
        هست برمذهب اومذهب من ،اشهد ان...
        نام او ورد لب وهرشب من ،اشهد ان...
         
        درکلامش همه دم ذکرخداجاری بود
        چشمه ای بود دراوآب صفا جاری بود
        عشق اوبود که درسینه ی ماجاری بود
        مهر او بود که در آینه هاجاری بود
         
        به خداسینه ی اوبود چواقیانوسی
        بود پیشانی او درشب ما فانوسی
         
        هرکجابود،خدابودوخدابودوخدا
        برلبش ذکردعابودودعابودودعا
        حرف او،وردوثنابودوثنابودوثنا
        دل اوباغ صفابودوصفابودوصفا
         
        چه خزانیست که اینگونه به باغ افتاده
        در دل باغ ،چرا این همه داغ افتاده
         
        ازفراقش به دل باغ چه داغی مانده
        یاد اودر دل ما مثل چراغی مانده
        زین خزان نه گل زیبا ونه باغی مانده
        بهر ما هم نه دلی و نه دماغی مانده
         
        چه عظیم است ببینید خزان را در باغ
        چه عظیم است،عظیم است،عظیم است این داغ
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1