دل که بگیرد به تو سر می زنم
بال در آورده و پر می زنم
شوق تو انگار خودِ آتش است
بی سر و پا سوی خطر می زنم
آبی معصوم تو را موج موج
بر تن دریای خزر می زنم
نام تو را از سر شور و امید
جار به هر کوی و گذر می زنم
گنبد فیروزه ایت را خودم
حکم دهی آجر زر می زنم
از حرمت بوی رضا آمده
آه شمیش ز کجا آمده؟
در تب و تابم بروم سمت خم
قم به خراسان و خراسان به قم
از ته دل حضرت سلطان سلام
ضامن مانائی ایران سلام
ما بخدا کوفه صفت نیستیم
پای تولای تو می ایستیم
لذت دیدار تو سکر آور است
پیش تو احوال همه بهتر است
زلف بیفشان که مداوا شویم
مایه ی اعجاب اطبا شویم
کل جهان خاک در کوی توست
گل متولد شده از روی توست
مشهد ما شمس و قَمَر هم قُم است
عرش در این فاصله سر در گم است
از سر تان هر چه بدی دور باد
چشم حسودان همگی کور باد
سوی خراسان شدم و آمدم
جلد همین صحن و همین گنبدم
خاک تو چون تاج به سر می زنم
عطر تو بر دیده ی تر می زنم
چون به جمال تو منور شده
در حرمت بوسه به در می زنم
حضرت گل محض تماشای توست
دور و برت چرخ اگر می زنم
محمد فرخ طلب فومنی