شنبه ۶ ارديبهشت
چشمم روشن! شعری از
از دفتر غربت موهوم نوع شعر
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۲ تير ۱۳۹۰ ۰۲:۲۲ شماره ثبت ۳۹۶۹
بازدید : ۲۹۰۱ | نظرات : ۲۳
|
|
چشمم روشن! انگار قرن هاست بیهوده طنّازی! و موهای طلایی ام را پیشِ هر بی سر و پایی پریشان می کنم؟!
قرن هاست سایه ها را به صلابه می کشم؟!
و سرِ تعظیم فرود می آورم در برابر موجوداتی نا نجیب؟!
قرن هاست به خاک دریا می افتم! دریایی که در رگِ نامحرمان جاری ست؟!
آی دریا! دیگر بار عامَت نخواهم داد! و در آغوشت نخواهم کشید!! تا نازایی ات، موجب انقراضِ هیزان بِشَوَد!!:
چرا...؟
***
دیگر بر نمی تابم!؟
آی دریا! دیگر خسته ام خوابم می آید!
می خواهم! سر بر شانه های نحبف غربتم بگذارم و در آغوشش غالب تهی کنم!
نه دیگر مو، پریشان نخواهم کرد و از مَبدَا چشم های منتطرت که به سیاهی می روند بر نخواهم خاست!
شاید در یک غروب غروبی سرد و منقبض! باز خواهم گشت!
طلوعی که وارونه، از شوق دیدارم برقصی!؟
*** پژواره
20/4/90 در غربت موهوم
*** (ملهم از شعر: چشم روشنی، خانم اعظم گلیان(گلی)
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.