سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        شکوایه

        شعری از

        بهرام مهرآوران

        از دفتر سروده های دل نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۴ ۰۱:۳۷ شماره ثبت ۳۹۶۱۱
          بازدید : ۳۶۵   |    نظرات : ۲۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهرام مهرآوران

        ز بسم الله شود آغاز هرکاری و هرجان
         
         
         
         
         
         
        که این بگشودن چشمان به هرکس کار نیست
         
         
        و او خود می کند این کودک بی جان و بی دل را
         
         
        جوانی بی بدیل و اهل اما حیف کامل نیست
         
         
        مثالش کودکی باشد که مادر می دهد
        جانشدر این گهواره هم انگار جایش خوب نیست **
         
         
         
         
        زبان حال می گوید  دهانش خاک شکوایه
         
         
        که او در این دیار و آن دیارش هم مسلمان نیست
         
         
        خدایا ؛
         
         
        شبش بیهوده تاریک است و
         
         
        نانش گرم نیست ،آبش سرد نیست
         
         
        از این فصل به غایت خوب
         
         
        روحش روح نیست ،حالش خوب نیست
         
         
        چرا این کودک نالان که دارد اسم، آدم اسم
         
         
        فضای قلب محصورش صداقت نیست؟صادق نیست ؟
         
         
        سراغ بطن روحش شو 
         
         
        درون تار و پودش شو
         
         
        چرا نالان بماند جسم مخدوشش،سالم نیست ؟ **
         
         
        سراغی گیرم از دنیا
         
         
        سراغی از تفاوتها
         
         
        سراغی آرم از حوا
         
         
        سراغی از آدم ها
         
         
        چرا این شاخص عالم برایش درس عبرت نیست ؟ **
         
         
        نگاهی افکنم در من
         
         
        که آن را موجری هستی
         
         
        که این جسم و صلابت را
         
         
        تو سلطانی تو شیر هستی
         
         
        چرا با این وجودش هیچ ترسش نیست،لرزش نیست؟ **
         
         
        کسی که خود دهی رحمت 
         
         
        نه آن رحمت که ارزان است
         
         
        کسی که منتخب گشته
         
         
        گران و مفتخر گشته
         
         
        که او زین پس شود آگاه ولی انگار اعجازیست... **
         
         
        خدایا؛
         
         
        که این آدم به پیش تو سرآمد بود در خلقت
         
         
        که این فوق البشر میزان ٱسجد بود در خلقت
         
         
        چرا وقتش شود رفتن بگیرد مرد نیست ؟ **
         
         
        در این دنیا که ما گیجیم
         
         
        و خود دانی که ما هیچیم
         
         
        چرا چرخ زمانت می رود اما به سرعت نیست ؟ **
         
         
        خدایا کی کنی خاکم
         
         
        که من بر خاک افتادم
         
         
        در این صحرای نیکویت
         
         
        به جان یار افتادم
         
         
        ندانم بیش از این ماندن حکایت چیست؟ حکمت چیست؟ **
         
         
        ولی آخر که شد قصه
         
         
        به پایت میزنم زانو
         
         
        کفن بر گردن و خالی
         
         
        ولی اعمال رو در رو
         
         
        که آن وقت است یا رب ناله می آید وقتی نیست ؟؟
         
         
        بهرام مهرآوران ( آکو )
         
         
         
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4