امشب از تو من بریدم چه بدی ها که ندیدم خستم از تمام عشقی که دروغ بود و شنیدم
تو رو بین غم و نفرت واسه عاشقی میخواستم واسه دلواپسیام که پر بود از غصه میخواستم
تو دیدی تنهایی هامو شنیدی بغض صدامو ولی باز تو اوج قصه پره اشک کردی چشامو
تو اگه دوستم نداشتی پس چرا خواستی بمونی که بشی نمک رو زخمم؟ که دلم رو بسوزونی؟
مگه این قلب شکستم میتونه طاقت بیاره؟؟ خدایا! چرا همیشه چشام از غصه میباره؟
چرا بین این همه دل دل من خونه همیشه؟ چرا این شب، این سیاهی سهم من بوده همیشه؟
مگه از دنیا چی خواستم؟ جز یه زندگی آروم جز یکی که بین گریه م بگه:هیس! من اینجام، آروم!
دیگه تو شبای تارم نور عشقو من نمی خوام دیگه دست گرم اونو واسه بی کسیم نمی خوام
من فقط می خوام که امشب بعده این شعرم بمیرم خیلی آروم برم از هوش دستای مرگو بگیرم
مگه چی میشه نباشم؟ کی برام غصه میگیره؟ کی به جز مادر تنهام فکره این زنه اسیره؟
حتی اون که میگه عشقم تو نباشی من میمیرم اگه مرگ بیاد سراغم خوشحاله از اینکه میرم
آخ که من از غصه پیرم دیگه از زندگی سیرم مرگ من بیا که امشب من دلم میخواد بمیرم!