جوانی میرود کم کم و کم کم پیر خواهم شد
نگو هرگز نمی آیی که از خود سیر خواهم شد
اجل جایی کمین کرده،نهیبش کن که میدانم...
مرا پِخ میکند روزی،و غافلگیر خواهم شد
اگر بیمار و رنجورم،همینجا شرط میبندم...
شبیهِ موش هم باشم،بیایی شیر خواهم شد
نترس از اینکه تنهایم،که خیلی میشوم با تو
به فرق بی کسی هایم ،بیا شمشیر خواهم شد
برای زخمهای تو، شبیهِ نوشدارویم
بنوشم تا اثر دارم،که بی تاثیر خواهم شد
پناهِ گلّه ی میشت، منم ای ایل سرگردان
بیا چادر بزن در من،که دامنگیر خواهم شد
قدم بردار و تاتی کن،که تاتی تاتیت زیباست
بیا آهسته آهسته،نگو تحقیر خواهم شد
دگرگون کن وجودت را،که چون مشتی گره کرده...
برای انقلاب تو،شبی تکبیر خواهم شد
ببین در شعرهای من،سراسر آیه ی عشقی؟!
به المیزان چشمانت،بیا تفسیر خواهم شد
تو گفتی:خواب و رویایی،بلی! اما یقین دارم
که در آغوش گرم تو،شبی تعبیر خواهم شد
بزن بشکن خرابم کن،ولی آهسته در گوشم...
بگو یک روز می آیی،و من تعمیر خواهم شد
محمد رضا نظری(لادون پرند)
توضیح:این شعر قبلا در سایت منتشر شده
دو بیت به آن اضاف کرده ام .ممنون میشوم دوستان نظر بدهند با این دو بیت بهتر شده یا همان قبلی بهتر بود(بیتهای پنجم و ششم تازه اضاف شده)
سپاس