مانده ام در حسرت یک ناگهان
گشته ام بازیگر نقش زمین من در سکوت
بی هنر قلب من است
یک هنر دارد و یا عادت و یا عیب
که آن تاپ تاپ است
تاپ اول را فقط تا تا
تاپ دوم بی الف
مانده ام بر سر ریل
با دل خود نه به خاکی بروم
نه به صحرا نه به ساحل نه به اوج
قانعم من به تصادف ولی
مرده ام بر سر ریل
بی نوسان
پاره خط زندگی ام
صاف چون تیرآهن خانه ی مرگ
شیطنتها کم
قانعم من به تصادف ولی
یک نفر از سر تفریح نبرد دست به ریل
سوز دل را نزنند بهر کسی
لا اقل مثل خودش
توشه ام آویزان
با کم امیدی در آن
خود به راه می افتم
ساعتی مانده به صبحانه به صبح
سفره ام پهن به روی سر سرو
قاچ خورشید نهم بر سر سفره سر سرو
چای من باران است
نفسم باد
زمین سفره ی من
ماه و باران شدند مهمانم
چار زانو خورشید
قلبم از شدت ذوق
بی صدا مینگرد
تاپ تاپش چنان تند زند
تاپ اول را فقط تا تا
تاپ دوم بی الف
خشت دیوار امیدیم من و تو
ماه و خورشید و همه مایه ی این دیوار است
قلب من قلب تو با یکدیگر
خشت ها را به سر هم بنهند
سلام بر اساتید و دوستان نازنین سایت خوب شعرناب
امیدوارم گزینه ی نظامیتون روی میز باشه و ما رو زیر باران انتقاداتتون قرار بدین
درود
زیبا بود
زیبا
زیبا