چقدرازبهاری بگویم که نیست
وزآن لا له زاری بگویم که نیست
بگردم پی ات تشنه دراین سراب
وازچشمه ساری بگویم که نیست
به آغوش دردم فقط خوکنم
هی ازروزگاری بگویم که نیست
چقدرازتو با این قلم دم زنم
زچشم خماری بگویم که نیست
نباشی وباغم مداراکنم
به عشق نگاری بگویم که نیست
فقط واژه ها رامهیا کنم
زشور قراری بگویم که نیست
غزل ها بچینم کنارغزل
به امید یاری بگویم که نیست
به این جاده ها دل ببندم ولی
من از تک سواری بگویم که نیست
به پاکرده غوغا دراین دل خزان
چقدرازبهاری بگویم که نیست؟!!
****************
اینجا
کناراین
دیوارهای بلند فاصله
فقط درد است
که قد می کشد
هر روز
بیشتر از دیروز
اما من هنوزهم
باور دارم
فاصله ها
خیلی خیلی حقیرند
دربرابر عشق!!
بداهه