سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 27 آبان 1403
    16 جمادى الأولى 1446
      Sunday 17 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲۷ آبان

        دود بازیه شبانه

        شعری از

        محمد شیخ الدینی

        از دفتر شعرناب نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۶ تير ۱۳۹۴ ۱۴:۰۹ شماره ثبت ۳۸۵۵۴
          بازدید : ۳۳۰   |    نظرات : ۱۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محمد شیخ الدینی
        آخرین اشعار ناب محمد شیخ الدینی

        در انتهای انتهای انتهای یک کوچه ی بنبست
        با گردانی از بیدهای نظام گرفته
        در آخرین نفس های یک شب طولانی
        با آسفالتی خیس از اشک ابرهای پاییزی
        آسمانی صاف و پرستاره ی کویر گونه
        تصور کنید هنگامی ک نسیم قطعه ای از بتهوون مینوازد
        شاخه های سربازان سبز در هوا آزاد باش میگیرند
        من تکیه ب کنده ی سرهنگ پیر کوچه میزنم
        و تو در میان یک ارتش, شروع ب رقص باله ات میکنی
        جوری ک دانکن هم در ابتدای کوچه از تو ذوق میکند
        روی نوک انگشتانت میچرخی و میچرخی و میچرخی
        دستان باد لای موهایت آتش جنگ را روشن میکند
        من با ته سیگارم مدام تنه ی سرهنگ را میسوزانم
        نگاهش بوی نجابت نمیدهد...
        غرق در دود و رقصت مات ,ک ندانستم طلوع کی ب وصال رسید
        پاکتم تمام شد...نسیم تو را با خود برد
        باد آنقدر تند و وحشی...
        ک تمام پادگان ب شورش افتاد
        قصد رفتن کردم و بادستانم ب خود پیچیدم
        همچو مار های مرده
        سرهنگ فرمان آتش میداد
        و سربازان شاخه بر پشتم میکوبیدند.
        دوام آوردن برایم سخت است
        بی تو
        بی تو ... روئیا هم وحشی میشود...
        بانو با تیمم بی موردت کجای قصه را هدف گرفته بودی
        نماز رفتنی را ک هزار مورد ریز و درشت پشت سرش بود¿¿¿

        محمد
        15 خرداد1394
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        6