به دور چشم خود پرچين كشيدي
حصاري چون حصار چين كشيدي
تو از رو بردهای رنگينکمان را
به صورت نقشي از ماچين كشيدي
دلم را کردهای یک كاسهي خون
سپس در قوطي چينچين كشيدي
براي اينكه چشم بد نبیند
به دورش حلقه اي از مين كشيدي
چو ماه از پشت موهايت بر آمد
كنارش خوشه ي پروين كشيدي
تو که از چشم خود دورم نمودی!
بدان يك نقشهي سنگين كشيدي