شب در ظلمت چشمهایت گم می شود
خورشید غرق در تلاطم امواج گیسوانت گشته
و ماه ، روی گونه هایت بی فروغ است
من، پرنیان پوست شانه هایت را
من ، ترنم زیبای لبخند هایت را
من گرمی سیال صدای مهربانت را
از تک تک ستاره ها پرسیده ام
من ، بوی خوش و آبی قدمهایت را
من ، وقار طلسم گونه نگاهت را
با ابرها ، به باندی آسمان به تفاهم رسیده ایم
ای عاشقانه ترین شعر زندگی
ای عطر پیچیده در کوچه های پر اقاقی عمر من
ای جان دوباره ، ای حرمت ایستاده بر بهشت
ای امید مکرر زمین
ای آرامش مداوم زمان
عمر را بی تو دلیلی نیست
عشق را بی تو ترجمه ای نمی توان
مرا شکری است واجب
و آن ، عشق ورزیدن به توست
اگر عمری است باقی
آن ، امید با تو بودن است
ای کاش سب بودم
یا غریقی چون خورشید
یا با بوسه ای ....
جای ماه را روی گونه هایت می گرفتم
ای زیباترین نگاه خدا بر زمین
ای روحبخش طراوت نسیم
ای نایاب ترین پاسخ ، به فهم خلقت
ای صادقانه ترین همدم در لحظه طلوع سحر
باران را پاکی از توست
شادی سبزه را تو بخشیدی
من بی تو گم می شوم
من بی تو غرق می شوم
من بی تو بی فروغم
اما نه چون شب
اما نه چون خورشید
نه چون ماه ...
عشق را بگویید
از ما بیاموز معنای خود را
من مجنونی ترین شکل خواستنم
تا .... تو هستی
امیر جلالی