سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 8 دی 1403
    28 جمادى الثانية 1446
      Saturday 28 Dec 2024

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۸ دی

        زنده رود ، زنده زنده مرد

        شعری از

        منصور شاهنگیان

        از دفتر گذشت ايام نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۴ ۱۴:۴۳ شماره ثبت ۳۷۶۰۹
          بازدید : ۳۳۴   |    نظرات : ۲۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر منصور شاهنگیان
        آخرین اشعار ناب منصور شاهنگیان

        چندیست یا نمی توانم یا حوصله اش را ندارم :
        سرودن ِ شعر را میگویم ...
        بنابراین با خشگ شدن ِ دوباره ی زاینده رود ، تنها کاری که از دستم بر می آید ،
        تکرار  ِ گفته های تکراریست ...
        دَرکم کن ، بزرگوار ...
         
        " زاینده رود "
         
        از زنده رود ، نمانده ، دیگر اثـر ، ندیدی ؟
        زخمی ز خار و خاشاک ، پا تا به سر ،ندیدی ؟
        این رود شد کویری : بی آب و خشگ و تشنه 
        تیـپـا خور و لگدمال ، شب تا سحر ، ندیدی ؟
        ره می سپُـرد ُ  می گشت ، سر مست در سپاهان 
        دُردانه ، رود ِ ما شد ، بَـد ، در به در ، ندیدی ؟
        زاینده رود عمری ، با ناز  ، می خَـرامید
        از کوه و دشت و صحرا ، بودَش ، گذر ، ندیدی ؟
        رفتند از کنارش ، پروانه های رنگین
        از بلبلان نباشد ، دیگر ، اثـر ، ندیدی ؟
        آتش به جای آب است ، در بسترش ، شب و روز
        سوزند شاخه ها را ، از خشگ و تَـر ، ندیدی ؟
        کو آنهمه پرنده ، در جستجوی ماهی 
        مانده فقط از آنان ، یک دسته پَـر ، ندیدی ؟
        دیدم که مردم شهر ، با اشگ ِ دیده کردند
        زاینده رود ِ شان را ، یک لحظه ، تَـر ، ندیدی ؟
        قلاب و تور و ماهی ، با زنده رود رفتند
        شد پیرمرد ِ  تنها ، افسرده تر ، ندیدی ؟
        در گوش او شنیدم ، نجوای پل در آن شب
        گویا گلایه میکرد ، با چشم ِ تَـر ، ندیدی ؟
        "خواجوی " پیر می گفت ، در گوش ِ رود ِ خسته:
        دیگر ، نه آب مانده ، نه ، رهگذر ، ندیدی ؟ ...
        به امید زنده شدن ِ دوباره ی زاینده رود ِ نالان ...
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2