چهارشنبه ۱۶ آبان
عمو زنجیرباف شعری از سيدمحمدمعالی
از دفتر شكست نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ شنبه ۹ خرداد ۱۳۹۴ ۰۹:۰۶ شماره ثبت ۳۷۳۹۳
بازدید : ۳۳۳ | نظرات : ۱۶
|
آخرین اشعار ناب سيدمحمدمعالی
|
دلت ميخواد بازی كُنی ؟
یادی زِ بچگی كُنی ؟
خاطرت هست اَتل مَتل ؟
قصه چِل گيس وكچل
يادت ميآد قديما ؟
پا بود ، قد گليما !؟
حالا، پاهاتو جمع کن !؟
گلیمی داشتی، پهن کن !
تو ، يك صدا ،بخون بامن ؟
تا هميشه ، بمون بامن
***
رفته بازم پشت یه کوه
ببافه زنجیری عمو
دوباره یه بازی کنه !
تا ، همه رو راضی کنه ؟
***
زنجیروکه بافته عمو
پشت کوه ، ننداخته عمو!؟
می خواد مارو ببنده !؟
به همه مون بخنده !؟
***
اما نمی دونه ، بابا
یه نصحیت کرده به ما ؟
گفته : پاتو نگاه كن
بعد گليم انتخاب كن !
دیگه فکر بازی نکن
هی گریه و زاری نکن
يه وقت بیرون نیآدتو پات
بلند نشه ، ديگه صدات
اینجا همیشه هست فلک
نجنبی ، ميخوری کتک !؟
دست بذاری تُودست من
پاره میشه ، زنجیروبند
باهم باشيم هميشه
آدم که گرگ نميشه !!!
محمد
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.