سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 7 دی 1403
  • سالروز تشكيل نهضت سوادآموزي به فرمان حضرت امام خميني -ره-، 1358 هـ ش
  • شهادت آيت الله حسين غفاري به دست مأموران ستم‌شاهي پهلوي، 1353 هـ ش
27 جمادى الثانية 1446
    Friday 27 Dec 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      جمعه ۷ دی

      آسمان دل من

      شعری از

      محمد فروغی

      از دفتر شعرناب نوع شعر نیمائی

      ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۴ ۲۳:۴۰ شماره ثبت ۳۷۲۷۰
        بازدید : ۲۲۶   |    نظرات : ۷

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر محمد فروغی


      آسمان دل من آبی رنگ
      رنگ رؤیا ها بود
      آفتابش مهتاب، تابناک از رخ مه رویان بود
      گرمِ امید در آن سردی شب های بیابان گردی
      آتشی بود که از آه تمنای دلی خاسته بود
       و چه اندوه غریبی...
      فکر تنهایی یک بوته ی خار در پهنه ی آن دشت فراخ
      گل بی خار دلم می آزرد
      و سرابی که خیالش چه گوارا بود
      به زلالی همان آب روان که ز چشمان طبیعت جاریست
      و تب خاطره ای که طبیب لحظات بر سر بالینش
      گرد کمیاب فراموشی می ریخت
      و چه تنها بودم
      من در آن همهمه ی مبهم قرن
      که همه از رفتن انسان به فضا
      کشف اسرار زمین
      و هزاران چه و چه
      حرف ها می گفتند
      من در آن عصر طلایی فضا
      در زمینی خاموش
      با فکر تو تنها بودم...
      فکر آن گوهر نابی که بشر از پی ساختن بمب اتم از کف داد
      فکر آن تربت پاکی که چه طور
      طعمه ی آتش ویرانگر شیطان شد
      فکر تنهایی آن بوته ی خار
      که تمنای نوازش در چشمش  
      وهمی بود خون آلود
      و هبوط از یک خواب در شبی رؤیایی
      حسرتی داشت به اندازه ی تنهایی آدم بر سطح زمین
       با بار گناهی که به دوش همه ی نسل بشر سنگین بود
      حاصلم هیچ نبود  جز اشک سیاهی که به بی حاصلی خاک هزاران تردید می بارید
      حاصلم هیچ نبود جز فکر و خیال...
      فکر یک رویش نو در یقین یک سنگ
      در نگاه طرب انگیز بهار
      یا که در اندیشه ی پاک باران
      فکر یک گویش نو
      با زبان سبزه ریشه کردن در عمق سکوت یک سنگ
      با زبان چشمه در میان عطش سبز درختان گشتن
      فکر یک حرکت نو
      شاید پرواز
      پرشی از لب خاک تا ملکوت
      تا به آنجا که ندیدست نه چشمی نه پنداشته وهمی
      تا به آن سمت فلک
      کاسمانش آبی رنگ
      رنگ رؤیا ها
      آفتابش مهتاب
      تابناک از رخ مهرویان باشد
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1