جمعه ۷ دی
شب آرامیست شعری از محمد فروغی
از دفتر شعرناب نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۴ ۲۳:۴۱ شماره ثبت ۳۶۸۰۸
بازدید : ۳۱۰ | نظرات : ۹
|
آخرین اشعار ناب محمد فروغی
|
شب آرامیست
ابرها بغضی دارند
آسمان بی ماه چه دلگیر است
چشم هایی در خواب
چشم هایی بیدارند
روح هایی در خواب
روح هایی بیدارند
گاه اشکی بر گونه ی عشق
گاه شبنم که به رخساره ی گل
فرصت تجربه ی حس لطیفی می داد
گاه باران که پر از همهمه ی حادثه بود
شب آرامیست
چشم من بیدار است
روح من بیدار است
روح من آزاد است
و به لمس پرواز نزدیک
کوچ نزدیک است
غربت دور
سایه ی مرغی از بالای سر ماه گذشت
روح من بیتاب است
شب آرامیست
لانه ای
خواب درختان را آشفتست
جوجه های حیرت نور می خواهند
ماه می خواهند
دستان نوازشگرچشمانی جست و جو گر می خواهند
از یقین بیزارند
پنجه هایش تن آن ها را می لرزاند
شب آرامیست
چشم من رو به جنگل دارد
لانه ای را می کاود
از یقین بیزارست
روح من بیتابست
و به حیرت محتاج
شب آرامیست
من به این آرامش مشکوکم
می دانم راز هاییست در این شب که به جز
دیده ی آن جانور موذی
که از سایه ی کفش هایم هم می ترسد
هیچ شب رویی در نخواهد یافت
شب آرامیست
روح من بیتابست
میل هجرت دارد
چشم هایم سنگین تر از آنند که همراهش باشند
چشم آن جانور موذی نگرانست براین گام جدید
من گمان می دارم
گام های روحم او را نخواهند آزرد...
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.