نخود و بیخود با هم برسرِ یک پست و مقام
زده اند به همدیگر در حوزهِ علمِ ؟ کلام !
نخود ی اصلا" نمی خواست نخودی بهش بگن
آواز میخونه بهش بگن : خر در چمن ! وقتی
بیخود ی اصولنش شکوه ی دنیا را داشت
مثلا: زاهد بود و بیمِ ا زآن عقبی داشت
هردو تا خود را نگو عالم و یا دانشمند
می دیدند و به تمام فضلا یک لبخند
که یکی فکر می کرد اعلم رجٌال ری است
دگری فکر می کرد نایب الله ، وی است !
خلاصه بحث سر حُمق و بلاهت شده بود
گریه داشت امٌا که در عین ملاحت شده بود
که اگر گریه کنی هفت بهشت مال تو است
گریه بر قفل جهنٌم عینهو یک وِتو است
مردمِ دِه همه از فرط ندانم کاری
زندگی کرده رها ، گریه و ماتم ، زاری !
جان و مال و تن و ناموس ؟ نبود ...
جز که زنجیر و علم ، شدٌه و فانوس نبود
ساده دل ، عین گلابی ، گله ی مرغ و خروس
شده قربانی رجٌاله ی عاشق به فلوس
نخودی ها ، بیخودی ها ، سرِ خر جنگیدند
عمو سام و خرس و سگ بردنش و خندیدند
نخودک آب شد ، از خشکی در آمد و شکفت
خواب از چشاش پریده متوجٌه شد و گفت :
خرِ ما کو ؟! به طویله فقط یک مار درشت
عقرب و رطیل و ساس حاضرند و پشت به پشت
بیخودک کلٌه خری احمق و بس نادان بود
« حیفِ نون » مستحق ِ آذوقه ی کاهدان بود
مشت ها کرده گره لاف زنان فحٌاشی
که منم صاحب قدرت ز ره کلٌاشی !
که زنم بر دهن دزد ! و دندانهایش
بشکنم ، خرد شود ریخته بر پاهایش
آی که من فوت نیم ، باد کنکم ، وابسته
به همان روبه مکٌار ! ، که بُرَد آهسته
سرمان را به لبِ چرب ، و نرم چون پنبه
که شما را چه به خر ، بیم کنید از شنبه !!!
شنبه عیدی است که جهٌال فلان دین دارند
معنیش این که برای تو تبر زین دارند !
وین تبر زین ببُرد گردن هر گریه کنی
گشته مامور تو ، گر گریه کنی یا نکنی
راستی ، خنده و شادی قدیم ها بد بود ؟!
امن و آسایش و مانوس ندیم ها بد بود ؟!
تو چرا دوست نداری راحت و آسوده باشی ؟
همه کاری می کنی تا خشک و فرسوده بشی !
نخودک کرٍ خرِ آن خرِ پیرار سالی است
بیخودک خرتر از او فتنه خرِ امسالی است
هرچه لایق بودت خَلق ! همین دوتا خر اند
عِرض و ناموس و همه مال تو یغما ببرند
ظاهرا" دشمن همسایه ی بی دین و تبار ،
باطنا" غبن زده ... نوکر دیرین کِبار
حقِ تو خود سری و خود شکنی خویشخوری است
با همه مال و منال ، طعمه درویش خوری است !
نه که عقلی و نه عرضه ، همه اش بی حالی ! ...
بهر یک لقمه ی سگ خ ...آیه ی خر میمالی ؟!!!
تابستان 1356 . پاریس