سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 29 دی 1403
    19 رجب 1446
      Saturday 18 Jan 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        دو چیز در جهان بی انتهاست: عظمت جهان و حماقت بشر انیشتین

        شنبه ۲۹ دی

        بیاد همیشگی تو

        شعری از

        فاطمه دلفانی (مهتاب)

        از دفتر شعرناب نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۳ ۱۱:۰۷ شماره ثبت ۳۵۴۵۸
          بازدید : ۶۹۱   |    نظرات : ۲۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر فاطمه دلفانی (مهتاب)
        آخرین اشعار ناب فاطمه دلفانی (مهتاب)

        "به یاد همیشگی تو"
         
        قرنها  میگذرد...............
        آخرین  بار  که  لبخند  زدی  فهمیدم
        که  زمان  میگذرد!
        راستش  رنجیدم.
        پشت دیوار  دلم  کز کردم
        من ازآن پس  نه بهاری  دیدم
        و نه از  عمق صدا خندیدم.
        قرنها میگذرد.........
        دل من تنگترین زاویه را میگیرد
        تیزی اش سینه ی چوبین مرا میشکند!
        دردها  میگذرد!
        ......
        اولین بار که دردی دیدم
        یکنفر  خاطره اش  گم  شده بود!
        راستش  ترسیدم.
        من از آن پس عمری
        همه با خاطره ها جنگیدم.
        دردها میگذرد..........
        دل من سالترین سین جهان را دارد
        وسکوتش ساکت!
        گوییا  پاره ترین کفش  جهان  را دارد!
        سالها  میگذرد
        قرنها  ازپس آن
        دردها کهنه  به نو تن دادن!
        سین ها ساده وسخت
        از پس عقربه ی کند زمان
        ............
         
        ......
         
        میگذرند!
        سهره ی عشق تو اما ماناست
        سایه ها میمیرند
        پشت این غار جهانیست
        جهان!
        سیم گیتار تو اما خواناست
        سروها خم شده اند
        ریشه ها در دل خاک
        پایبانند هنوز!
        ..........
        راستی
        هیچ میدانستی؟
        من از آن روز که "باشد باشیم"
        قبل از آن روز که"باشدباشیم"
        گذر از کوچه ی چشمان تو را سنجیدم؟!!
        اولین بار که من خندیدم!
        ..........
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4