« خیابانِ گدایانِ تهران »
ـــ خوش آمدی !
به دارو دسته یِ کرها و کورها ،
اینجا تنها ...
سمفونیِ نابلدان نواخته می شود
درآکاردئونِ خیال وسینمایِ خالی فردین
چیزی نیست جز
آوازهایِ قدیمیِ پرندگانِ ادواری
که درخلسه یِ خاموشِ صدایشان
ناخودآگاه دست برده اند،
و مطربانِ خشکِ جادهّ یِ ابریشم
که خود را در تنبورِ تشنه یِ خود
راه می روند ...
ونسیم را
فقط از هوایِ سینه یِ خود می خسند؛
و یک خروار گل و خار
که ریتمِ خسته ی ِگامهایم را
خرد و خمیرکرده
وهمه وهمه ...
هر طلوع می خراشند چشمهانِ خوابم را
تا خمودِ بیناییِ شبکوریت
درخمِ مدارِ چرخشِ خود
روزها و شب هایم را
هر لحظه از خاطرت خط بزند
اما من « دخترگلفروش »
یکّه و تنها
امّا خانمانه
چشم درهر چه چشم می ایستم
و پیوسته خشم آلود و پر از فریاد :
یادم تو را فراموش ...
یادم تو را فراموش ...
اما چه سود ...!
اینجا خیابانِ روزهایِ گدایانِ تهران
طولانی ست ...
و من همه ی گل هایم را
سر چهارراه هایِ خوشبختی پرپر کرده ام،
ــــ آه نمی دانم
من « دخترِ خیابان »
شیشه یِ همه یِ ماشین های دودی را
شاید به جایِ ورق هایِ دفترِ خاطراتم
ناخواسته ...
با دلم ...
لک ...
کرده بودم ...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گدایان تهران : فیلمی به بازی و کارگردانی محمدعلی فردین
آکاردئون : از ابزار موسیقی با بدنه ی چین دار دارای زبانه های فلزی که به ارتعاش در می آیند و آن را به وسیله سرانگشتان نوازند.
ادواری : نوبتی ، دوره ای
خلسه : ربودگی ،حالت بین خواب و بیداری
مطرب : آوازخوان ، نوازنده
تنبور: سازی مانند سه تار دارای کاسه ای کوچک و دسته ای بلند
می خسند : در زیر دندان نرم می کنند
خمود : خاموشی ، سست و ضعیف شدن
شبکوری : دید ضعیف در نور کم یا در شب