يکشنبه ۲ دی
آواره باد شعری از اصغر زند
از دفتر دفتر نخست نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۶ دی ۱۳۹۳ ۱۷:۵۲ شماره ثبت ۳۳۷۱۵
بازدید : ۴۵۰ | نظرات : ۱۲
|
|
صدای زوزه ی آواره بادی خسته از راندن
میان کوچه های شهر ویرانه
به گوش جغد پیر ی سر درون پر فرو برده
نشسته بر فراز تلی از آوار
غریو شادی رقص و صدای ساز می آمد
صدای پچ پچ موشان کوری در بن دیوار های سست
که در تاریکی و خلوت پی انباشتن بودند
به گوشش صیحه های راز می آمد
برغم شرم شهر از زشتی لختیش
صف ماران و موران در شکاف چینه های پست و فرسوده
به چشمش آیه و اعجاز می آمد
ز فرط استخوان درد خماری
یا ز هذیان به ظاهر نشءگی هایش
صدای وز وز بال مگس ها گرد یک مردار
به وهم آلوده ذهن مانده در خوابش
پر جبریل را آواز می آمد
در این اوضاع ناهنجار
هنوز آن باد آواره
هزاران بار می رفت و باز می آمد...
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.