سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        حکایت ذهنیت ها-واقعی پنداشتن تصویر حقیقت

        شعری از

        رضا حیدری نیا

        از دفتر شعرناب نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۰ ۱۲:۴۱ شماره ثبت ۳۳۳۹
          بازدید : ۸۵۷   |    نظرات : ۲۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر رضا حیدری نیا
        آخرین اشعار ناب رضا حیدری نیا

        روزگاری در دیاری دوردست 
        بود مردی عاشق و شیدا و مست
        جمله شبها مست با جامی بدست
        نزد یک برکه به خلوت می نشست
        بهر هر عاشق یکی معشوق هست
        این نمی دانست معشوقش که هست
        حال عشقش بود و بی معشوق بود
        عشق او معشوق را مسبوق بود
        تا که عکس ماه را در آب دید
        در دم آن را جای معشوقش گزید
        عکس می جنبید بر منوال آب
        می گرفت او آن تکان را چون جواب
        هم به دل عاشق بُد اندر عکس ماه
        هم پر از شادی بُد از هر رقص ماه
        آنچنان او محو عکس ماه بود
        کآب را از هر تکان آگاه بود
        تا شبی مهتابی و کامل ز نور
        تشنه ای زان راه افتادش عبور
        بی خبر از عشق مرد و عکس ماه
        دست در برکه نمود او بی گناه
        عکس شد در لغزش و بیتاب شد
        مرد شیدا در پی اش در آب شد
        دست و پا می زد که جوید ماه را
        عکس مه گمگشته تر زان دست و پا
        عکس ماه ار چه ز ماه آید پدید
        نور و آب است و کمی هم خبط دید
        فارغ است از عکس خود در قابها
        مه کجا می گنجد اندر آبها؟
        لیک در فرضت تو میخوانیش ماه
        هرچه می خوانی بخوان ، او نیست ماه
        ربط بین این مه و آن مه کجاست؟
        جای یک در ذهن و آن دیگر سماست
        نقشی از آن اصل در خود داشتی
        نقش خود آنگه چون اصل انگاشتی
        چون که در اذهان نمی گنجید حق
        می کشند از او نقوشی بی رمق
        آنکه معبودت شده نقش حق است
        ساده حتی درک این بر احمق است
        چون که ذهنت آنچه را نامید حق
        جمله تصویریست حاصل از سبق
        چون به عکس ثابتی دل باختی
        با تکان ویران شد آنکو ساختی
        زانکه حق زندست و دایم در گذر
        نیست ثابت در فلان کوی و گذر
        گر حقیقت لحظه ای ساکن شود
        آنزمان راهی به آن ممکن شود
        آنچه در هر لحظه باشد در عبور
        گر شود ساکن بخوانش اهل گور
        هرکه گوید زو نشانی یافتست
        این مسجل دان که از خود بافتست
        برخی از گفتارها ناگفتنیست
        جای حق در فرض و در گفتار نیست
        لیک هر کس که قلم در دست دید
        ذهنیاتش روی کاغذ نیک چید
        یاد مولانا به خیر و فیل او
        من چه گویم بهتر از تمثیل او؟
        گر بگویم هم تو نیکش نشنوی
        شاهدم تاریخ و صد من مثنوی
        چون بیابی مستمع اینگونه کر
        گفته ها یاسین شود در گوش خر
        لال و الکن ،گنگ و تنها در سکوت
        کوچ انسان شاهدی سوی هبوط
        بین ماه و عکس چون نادید فرق
        در گمان خود جهید و گشت غرق
        حق مثال از ماه و ذهنت برکه دان
        عکس مه هم نقش حق در ذهنمان
        مرد هست آنکو پر است از ذهنیت
        گر چنین باشی ، چنان است عاقبت 


        تکه ای از حکایتهای طولانی ترین مثنوی ای که سروده ام با عنوان درون نامه - مثنوی شناخت
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر
        ۳ شاعر این شعر را خوانده اند

        Guest

        ،

        رضا حیدری نیا

        ،

        طاها محبی (حزین)

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        8