امشب کنار برکه یادت تخیل می کنم
طرح نگاهت را گلی از نقش سنبل می کنم
امشب به سویت نازنین پروانه راهی می کنم
در بند چشمان توام هر آنچه خواهی می کنم
امشب برایت لیلی ام بی تاب مجنون می کنم
امضای پای عشق را با قطره ی خون می کنم
امشب به عشقت تا سحر با کعبه ماوا می کنم
بین خود و معبود گل بزمی بر پا می کنم
امشب غمت را در دلم از ریشه ویران می کنم
خود را حریمت کرده ومعشوق پنهان می کنم
امشب کنار یاد تو تا صبح خلوت می کنم
بی تاب آغوشت ولی خالی ز شهوت می کنم
امشب صدای شهپر پروانه درهم می شود
در آستان درگهش این سر فقط خم می شود
امشب ببین سجاده ام از رازقی ها پر شده
این قاصدک از سمت اوست از عاشقی ها پر شده
امشب نگاه مست من پرسوز تر از تب شده
این بخت من تاریک تر از ظلمت هر شب شده
امشب نگاه آینه تصویری از یک بیدلیست
راز نگاه عاشقت از عاطفه از همدلیست
امشب کنار اطلسی اشعار من رنگی شده
امشب دلم سر سخت تر از تکه ی سنگی شده
امشب تمام شعر من در دفترم تا می خورد
در بستر سردت ببین بغض دلم هااااامی خورد
امشب شب شعری به پاست من ٍیاد تو با اطلسی
معبود من دادم برس در ظلمت و در بی کسی