چهارشنبه ۲۸ آذر
زیباست حتی بی طلایی های امّید شعری از حسین راستگو
از دفتر سلام نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ جمعه ۲ آبان ۱۳۹۳ ۱۷:۲۲ شماره ثبت ۳۱۱۳۳
بازدید : ۴۹۰ | نظرات : ۱۴
|
آخرین اشعار ناب حسین راستگو
|
عادت ندارم زندگیم از هم بپاشه
شاید نباشی بندامون از هم جدا شه
آزاد بودن معنی خاصّی نداره
حتی اگه هر خواه و ناخواهی فدا شه
می ترسم از این آخرین بارِ پریدن
مثّه کلاغی که بخواد بی رنگ باشه
خوش بخت بودن واسه من با تو نمی شه
باید دل از زندان خوش بختی رها شه
وقتی فقط یک میوه ی ممنوعه باشه ...
می خوام تنم با جنگل سیب آشنا شه
...
من در کنار آبشاری ساده بودم
زیر درختان بلند افتاده بودم
از خود گذشتم ساحل دریا رسیدم
من چیستم ؟ هیچم!... و قبلا جاده بود
راهی پر از صد شاخه بودن بودم اکنون
پیچیده ای هستم که سابق ساده بودم
سقف قشنگ آسمان مینای دریاست
جانی به اعماق و بلندا داده بودم
قبلا میان نقشه می دیدم خودم را
حالا میان آینه استاده بودم
...
زیباست حتی بی طلوع سرخ خورشید
زیباست حتی بی طلایی های امّید
مفهوم و پر معناست حتی بی اشاره
تنها جواب هر که از هرچیز پرسید
حسیست مثل بوسه ی عشاق بر لب
درکیست خالی از دوتایی های تردید
طعم همان نان و پنیر ساده ای که
آن روز، بعد از زحمت بسیار، چسبید
وقتی که باشد زندگی و مرگ شیرین
وقتی نباشد تلخ و شیرین ... زهر بلعید!
درود بر شما دوستان گرامی
هر سه بخش تشکیل یک شعر می دهند
(بخش اول شبیه به ترانه و دو بخش بعدی بیشتر به غزل شبیه هستند)
ممنونم که می خوانید
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.