(1)
در کنار برکه تکدرخت پیر
چتر باز کرده منتظر لمیده است
با صدای پای عابر غریب
چشم باز می کند
قد فراز می کند
***
زیر سایه ی درخت پیر
عابر غریب بعد رفع خستگی
قد فراز می کند
دست بر تن درخت می کشد
خوش خوشان ترانه ای به نغمه ساز می کند
هیچ کس به جز کلاغ پیر
آشیان گرفته روی شاخه ی کهن
پی نبرده کاین غریب نغمه ساز
با تبر رسیده است
عمر تکدرخت پیر
کم کمک به سر رسیده است
(2)
آریوبرزن
برستیغ قله ی تاریخ
حامی ایران و ایرانی است
شرزه شیر بیشه ی مردانگی
بشکوه
باز سرمست از تلاوتهای یسناهای یزدانی است
غیرت ایرانی اش را گرگ خواهد خورد
باد خواهد برد
هرکه با او نیست
هرکه از ما نیست
(3)
در دیاری کز هجوم گرگ خون آشام
برتن درد آشنای بره ی مظلوم
زخم محسوس است
دور کن اندیشه ی از بند رستن را
شیرسنگی نیز محبوس است
جای افسوس است
(4)
در چهار گوشه ی دلم
چار برج غم کشیده سر بر آسمان
در رواق سینه ام هنوز
ردّ بالی از پرستوی مهاجری ندیده ام
(5)
درها درها درها
ای کاش بشکنند و پنجره ها نیز
عریانی اتاقم را
می خواهم به مزایده بگذارم
(6)
در کتاب خاطرات یک شهاب سنگ خوانده ام
آسمان همیشه چون پرنده ای رموک
حسرت شکارخویش را
بر دل شکارچی نهاده است
آن زمان که ماه فتح شد
بغض کهکشان شکست
خنده از لب ستاره محو شد
***
زیر پلکهای ماه
وحشتی هنوز پرسه می زند.