( رو به راه )
رو به راهم " اما
نه به سویت این بار
قصد رفتن دارم
( نکند کنج خیال خلوتی را به شقایق ندهند )
بایدی ساخته ام از هنجار
مهلتی نیست دگر " باید رفت "
تا که بر برگ فراموشی فردا نرود.
سایه ی خاطره ای محو قبار
میروم تا گل سرخ دگر از قصه ی معشوق خود حاشا نکند .
میروم بند تعلق بندم .
تا که شاید فردا منتظَر منتظِری را ز سر وا نکند .
میروم با این درد که پرستو نکند راه تو پیدا نکند .
میروم تا شاید در بیابان یابم
نه خودی بی خود " تکه هایش را "
خسته قلبی که شکستی اما ...
بی حضورت ماند ساحلی تنها
پی این پایان مرغ عشقانش همگی مردند
پس اندوهش اسمانی داشت خالی از غوغا
پی تو میگشت هر دوچشمانش
سالیانیست گمم ، دوره میگردم ، رفته ام دنبالش
تا بیابم شاید رده پایش را
یافتم اما " سنگ قبری را "
که بر ان حک شده بود .
که به او گویید ...
( رفته ام اما ....
گشتمش هر جا ، نزد هر رویا
نشدم دلسرد ، پی دیدارش میروم حتی اسمان ها را )