درود بر دوستان بزرگوار شعرناب .
چندروزقبل طنزی گذاشتم به اسم " دلیل زن ذلیلی " که عرض کردم این سروده متعلق به یکی از دوستان خوب بنده است و معرفی شان می کنم ، ایشان کسی نیست جز جناب حمید راد ( احسان ) که بنابه درخواست بنده این طنز را فی البداهه ارسال کردند که پست کردم و شما هم خواندید و هنوز هم در سایت فعال است . جا دارد بنده از ایشان به خاطر مطالب طنزشان در کافه ترانزیت و صندلی داغ تشکر کنم و بهمین خاطر مبلغ 70000 ریال ناقابل از یارانه ام برداشت و به حساب شارژ ایشان در حساب کاربریشان واریز می گردد. البته این مبلغ ناقابل است ولی چه کنیم ، قبض آبی که تابستان در لوله ها نبود را عقب می اندازیم و از آن محل کش می روم و پرداخت می کنم چون قول اش را داده بودم و باید انجام می دادم .
این طنز زیبا از شاعر گرانقدر زنده یاد بانو پروین اعتصامی تقدیم شما عزیزان ، که یاد ایشان را هم فراموش نکنیم .
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت : ای دوست این پیراهن است ، افسارنیست
گفت : مستی ، زان سبب افتان و خیزان می روی
گف : جرم راه رفتن نیست ، ره هموار نیست
گف : می باید ترا تا خانه ی قاضی برم
گفت : رو صبح آی ، قاضی نیمه شب بیدار نیست
گفت : نزدیک است والی را سرای ، آنجا شویم
گفت : والی از کجا در خانه ی خمار نیست
گفت : تا داروغه را گویم ، در مسجد بخواب
گفت : مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست
گفت : دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت : کار شرع ، کار دِرهم و دنیار نیست
گفت : از بهر غرامت ، جامه ات بیرون کنم
گفت : پوسیدست ، جز نقشی ز پود و تار نیست
گفت : آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت : در سرعقل باید ، بی کلاهی عار نیست
گفت : می بسیار خوردی ، زان چنین بیخود شدی
گفت : ای بیهوده گو ، حرف کم و بسیار نیست
گفت : باید حد زند هشیار مردم ، مست را
گفت : هشیاری بیار ، اینجا کسی هشیار نیست