یک سال از زمانی که بصورت تصادفی وارد عرصه
شعر شدم می گذرد. اون روز یکی دیگه از شاعران
همین سایت که از همکاران بنده است (سعید باسوری عزیز)
و چند ماهی بود که شعر می گفت شعری از خودش برایم
خواند و من هم بخاطر کل کل کردن !! با او شعر زیر را در
وصف یکی از همکاران که در گیر مشکلات ازدواج
ناموفق شده ، سرودم و از آن به بعد اراجیف بنده یکی
پشت سر دیگری سروده شد. !!در واقع این اولین کار جدی
من در شعر گفتنه که امروز به مناسبت سالگرد آن روز
منتشرمی کنم ( البته بیشتر طنزه تا جدی )
نام های محمود و فرزاد در شعر تخیلی هستند
و اشاره به فرد خاصی ندارند.
در ضمن خانم ها جبهه نگیرند مسئله دو طرفه است
خداوند هیچکس را گیر نا اهل نیندازد.
هرچه بادا باد
تو پرشور و رها چون باد بودی
چه توصیفت کنم آزاد بودی
به هر صحرا و گلشن می وزیدی
تو هم سرزنده و هم شاد بودی
سترون همچو کوه و زنده چون رود
به گوش زندگی فریاد بودی
شبی دلبر چنان دیوانه ات کرد
که گویی لنگه ی فرهاد بودی
بیامد در خیالت این توهم
که با شیرین خود همزاد بودی
کنون در بند دامی گرچه روزی
تو می پنداشتی صیاد بودی
زرنج زندگی کردی فراموش
که تو محمود یا فرزاد بودی
شوی گریان چو یاد آری که روزی
تو شادِ شادِ شاداماد بودی
شدی چون بید مجنون سر خمیده
اگرچه پیش از این شمشاد بودی
سوارت در زمین اولاد و همسر
زمانی در هوا پهباد * بودی
صفا و صدق را آنگونه پاسخ
دهندت گوئیا شیاد بودی
چرا دهکوره ای ویرانه گشتی
تو که شهری چنان آباد بودی
به دریا زن دل و خود را رها کن
که اهل هر چه بادا باد بودی
*پهباد هواپیمای بی سرنشین را گویند