گفت با دندان ِ کرمو دوش، لب
این چه غوغاییست؟ آنجا! آن عقب!
معرکه گیری نمایی پیش من؟
پشت ِ سر، از ما چه می گویی سخن؟
گفت دندان: مرگ بر لب! زنده باد
چون من و امثال لب، هرگز مباد
کرده ای محبوس ما را در دهان
هست زندانبانِ ما ها، این زبان
دشمنِ مسواکی و ضدّ ِ خمیر
ای لبِ ظالم! برو فوراً بمیر
ضدّ ِ ظلمِ تو نمایم من قیام
می دهم بر دردها من التیام
می کنم افشا، همه رازِ تو را
ویژه خواری هایِ آغازِ تو را
من شنیدم از بزاقی، پیش از این
از فسادِ ذاتی ات ای لب، چنین :
خورده ای شیر از ممه، بی آبرو!
یا که با.... استغفرُ للا! خود بگو!
همچو لولو، دزدی ای لب! غاصبی!
فتنه بر پا می کنی! تو کاسبی!
یا که آقا زاده ات! خالِ سیاه!
جا گرفته پیشِ تو، در رویِ ماه
خویش را با لابی و با گفت و گو
کرده آخر، مایه ی خوبی ِ رو!
گرچه دارم من علاقه به شما !
خود برو، ورنه دوباره می گما !
گفت لب: ای شیری ِ من! کرمکی!
نا رفیقِ من! همیشه کودکی
یک هف هش سالی، تویی مهمانِ ما
من از اول بودم و تا انتها...
من بُوَم همراه این پیکر! بدان!
جای ِ من باشد همیشه رویِ آن
لب از اول بود و دندان آمده
می رود دندان ، نه لب! جانِ همه
"عین الف ها" یَم برو کشکت بساب
" میم الف نون" جان! مده خود را عذاب!