سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 8 بهمن 1403
    28 رجب 1446
      Monday 27 Jan 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        وداع از اين دنيا براي ما بسيار نزديك است، ولي ما آن را بسيار دور مي‌بينيم وگرنه اينقدر با هم نزاع نداشتيم. محمدتقی بهجت

        دوشنبه ۸ بهمن

        معشوقم!

        شعری از

        اندیشه شاهی

        از دفتر شعرناب نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۰ ۱۸:۴۸ شماره ثبت ۲۸۵۹
          بازدید : ۸۲۴   |    نظرات : ۲۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر اندیشه شاهی




        معشوقم میدانی؟

        امشب انقدر شاعرانه هستم که تنها سایه ،
        سایه تو را کم دارم
        باتو هستم اما در خواب و رویا ها
        اه! که سراپا با تو ام با بوسه های عاشقانه ات دیوانه میشم!
        خون تو در رگ رگ من جاریست ،
        جنس ما جنس بلد بودن کانون گل است
        عزیزم
        زندگی جای هدر دادن فرصتها نیست ،
        ما مطهر شده ایم ،
        پیش رو راه رسیدن به هدف های مان است

        معشوقم خواهش میکنم از راهی دور
        سبد معذرتم را بپذیر ؛
        کودکی هستم شوخ خانه ام در ته بن بست فراموشی یک زوج قدیمی مانده
        خانه دلم از تو است هنوز هم اما اینجا ، جای بکریست هنوز ،
        پر سبزینه و ریحان و غزل ،
        پر تکرار گیاهان نمو ،
        پر ابیات ملون شده در خمره عشق ،
        پر از ګل های یاس و بنفش.
        داخل خانه دلم برګرد منتظرت هستم ؛
        جای جمعیت هرجائی نیست کل دارائی من تازگی دلکده است
        من به دل تو راز رسیدن دارم ،
        من به دل تو ثروت هنگفت عدالت دارم ،
        همان لحظه فهمیدم اگر در باران ،
        چتر خود را به کسی بخشیدم؛
        توشه رفتنم از لطف و عشق تو آکنده ست
        خوب میدانم اگر جای توپیشم خالیست ؛
        حکمتی در کارست

        معشوقم!
        سبد معذرتم را بپذیر این کودک دیوانه توانست همین کار را انجام دهد از این فاصله ها در میان مان ؛
        میدانی عزیزم اولش حرف زندم ، بعد اش
        آنقدر شاعر شدم که تنها احساست با من بود ؛
        تنها تو کم دارم امشب،
        تیشه عاقبتم را بدهید
        آنقدر ساده سخن میگویم ؛
        که اگر یکنفر از کوچه های دلم ګذر کند ،
        هی زمانه و دل و دلداده روی هم بیند

        معشوقم میدانی که فعلا
        ساعت وقتی خواب است
        - و من و پهنه کاغذ بیدار
        روی تو در نظرم نقش نخست ،
        و این دنیا و این زمانه شاهد دیوانگی ؛اندیشه؛
        همه دانست ؛
        که دلم آنقدر آغشته به توست ؛
        که اگر از صف فردوس برین ،
        طیفی اندازه صد نور میسر سازد
        من به آن طیف نبخشم ، تاری از مویت

        معشوقم
        بازهم ،
        سبد معذرتم را بپذیر
        امشب آنقدر شاعرم برایت که نمیدانم کی ،
        واژه ات راهی شعرم شده است
        لحظه ای گوش بکن به فریادم به هق هق ګریه هایم ،
        این شعرم برایت یک موذن مست است
        آنقدر خوب اواز میخواند که ،
        گوئی من امشب به دیدارت امدم
        خوش حالم اما ؛
        طرح زیبایت را دیګر هیچ گاهی نمیتوانم ببینم ،
        نمیدانم در کدام سیمای تو را جوئید

        معشوقم

        نمیدانم چرا بعد از مدتها من این مسئله را فهمیدم ؛

        خیلی درد دارد دوری ات!
        معشوقم اخر چرا نمیدانی که
        امشب آنقدر شاعرم که زمین ،
        در پی زمزمه ام مست شده ست
        سر ببالین مدارینه کرات نهاده ست و باز
        گوشهایش به من آویزانند
        آنقدر شاعرم امشب که دلم ،
        از پس سینه برون آمده باز
        او نگاهش به من است
        من نگاهم به قدم رنجه تو
        آنقدر شاعرم امشب که فقط ،
        روح روحانی تو حال مرا می فهمد


        معشوقم!
        ایا میدانی که عشقت ؛ بارش احساس به روی ذهنم است؟
        ایا میدانی که عشقت ؛ لمس بوسه هایت به لبهایم است؟
        ایا میدانی که عشقت ؛ مظهر نو در دلم ، در حیاتم است؟
        ایا میداین که من امشب به یادی عشقت ، بخود می پیچم
        بعد از امشب شاید ،
        نقش اعجاز تو را طرح زنم

        معشوقم
        ترکه فرضی تنبیه من آماده نشد ؟
        یا مرا چوب تادب بنواز ؛
        یا بیا و سبد معذرتم را بپذیر

        معشوقم
        لذت صبح مجدد در اغوش توست،
        میروم تا با آب در رویا هایم، غسل آزاده شدن باب کنم
        دیگر آن جمله سهراب مرا حسرت نیست ؛
        \" کعبه ام مثل نسیم ،
        میرود باغ به باغ ،
        میرود شهر به شهر
        تمام ثروتی زندګیم همان بوسه هایت است که از تو یادګاری دارم با خودم!


        معشوقم

        از سر کودکی من بگذر ،
        من دیګر ان کودک نیستم که بودم ان زمان برایت؛
        باید آرام به سجاده تعظیم روم ،
        شعرم آخر شده ، انگار زمان وصل است
        \" به خدا می دهمت عاریه وار ،
        آری عاشق شده بودم این بار؛

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5