در کنار دریا ، می نشینم و تماشا می کنم پایان را
چه خبر هست در آن سو ، آن طرف در دریا
زندگی یک موج است که مرا می کوبد
نزد یک سخره در آن ساحل دور
گاه آرام و قشنگ ، گاه موجی ست خروشان که تو را می خواند
در درون دریا رازها مجهولند ، مردمان باهوشند ، همه از هم خبری می خواهند
نفری داد کشید " که چه زیباست آنجا "
همه را وسوسه کرد به صدایی زیبا
واقعا زیبا بود ، ساحل خوشکیده !
چونکه اول باریست چشم ساحل دیده
دست را بر دستم هم بنهادیم
نزد ساحل رفتیم ، با یه موج سنگین
به عجب دنیایی و عجب رویایی
ما تعجب کردیم تا به امروز چه ها می کردیم
وسوسه ما را برد ، از کنار دریا
رو به خشکی رفتیم در دو روز دنیا
روزهای خوبیست در نبود دریا
ما خوشی می کردیم در دو روز دونیا
رفته رفته خشکی ، باز شد تکراری
در درون دریا به سفر می رفتیم
آه اما اینجا به چه دل خوش کردیم
رو به دریا رفتیم تا سفر باز کنیم
صفحه روز جدید با سفر آغاز کنیم
نه خبر از دریاست نه خبر از آبی
ما به دام افتادیم همه ما خوابیم